کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادهورزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ورزی
لغتنامه دهخدا
ورزی . [ وَ ] (ص نسبی ) مرکب از ورز + ی پسوند نسبت دال بر اسم فاعل .(فرهنگ فارسی معین ). کشتکار زمین . (ناظم الاطباء). مزارع . (آنندراج ) (برهان ). برزگر. کشاورز. ورزگر. (انجمن آرا). برزگر. (انجمن آرا). زراعت کننده . (آنندراج ) (برهان ). || کارگر و م...
-
داده
لغتنامه دهخدا
داده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از دادن . مبذول . بخشیده . عطا کرده : دل بمهر امیر دادستم کس نگوید که داده باز ستان . فرخی .چون کریمان کز عطای داده نسیانشان بودعفو حق را از خطای خلق نسیان دیده اند. خاقانی .آخر آن بوسه که روزی دادی داده را روز د...
-
عشق ورزی
لغتنامه دهخدا
عشق ورزی . [ ع ِ وَ ] (حامص مرکب ) عشق ورزیدن . تعشق . تصابی .
-
کشت ورزی
لغتنامه دهخدا
کشت ورزی . [ ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل زراعت . برزیگری . برزگری . کشاورزی . دهقنت . فلاحت . (یادداشت مؤلف ). کشتکاری . (ناظم الاطباء).
-
کینه ورزی
لغتنامه دهخدا
کینه ورزی . [ ن َ / ن ِ وَ ] (حامص مرکب ) کینه گزاری . کینه وری . حالت و چگونگی کینه ورز. کینه جویی . کینه خواهی . رجوع به کینه ورز و مدخل بعد شود.
-
عدل ورزی
لغتنامه دهخدا
عدل ورزی . [ ع َ وَ ] (حامص مرکب ) دادگری .
-
غرض ورزی
لغتنامه دهخدا
غرض ورزی . [ غ َ رَ وَ ] (حامص مرکب ) غرض ورزیدن . غرض رانی . اعمال غرض . به کار بردن غرض . رجوع به غرض و غرض ورزیدن و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود.
-
غفلت ورزی
لغتنامه دهخدا
غفلت ورزی . [ غ َ / غ ِ ل َ وَ ] (حامص مرکب ) بی خبری . بی اعتنایی . بی احتیاطی . بی پروایی . (ناظم الاطباء). غفلت ورزیدن . غفلت کردن . غافل بودن . ناآگاهی داشتن . غفلان ؛ غفلت ورزی . (منتهی الارب ). رجوع به غفلت و غفلة شود.
-
آب ورزی
لغتنامه دهخدا
آب ورزی . [ وَ ] (حامص مرکب ) کار آب ورز.
-
دست ورزی
لغتنامه دهخدا
دست ورزی . [ دَ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دست ورز. پیشه داشتن کارها که با دست انجام پذیرد و با دست ساخته و مصنوع شود نه با ماشین . عمل صنعت دست . عمل صنعت یدی .
-
خلاف ورزی
لغتنامه دهخدا
خلاف ورزی . [ خ ِ / خ َ وَ ] (حامص مرکب ) مخالفت . مناقضت . ضدیت . (ناظم الاطباء).
-
خیانت ورزی
لغتنامه دهخدا
خیانت ورزی . [ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل خیانت ورز. عمل خیانتگر.
-
گشنی داده
لغتنامه دهخدا
گشنی داده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) میوه دارشده . || خرمابن باردارشده . (ناظم الاطباء).
-
گردن داده
لغتنامه دهخدا
گردن داده . [ گ َ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منقاد. مطیع. تسلیم شده : که از گردنکشان کشور ستانی به گردن دادگان کشور سپاری . عنصری .و رجوع به گردن دادن شود.
-
گره داده
لغتنامه دهخدا
گره داده . [ گ ِ رِه ْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گره خورده . گره زده : کمند گره داده ٔ پیچ پیچ بجز گرد گردن نمی گشت هیچ . نظامی .رجوع به گره شود.