کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دابه
لغتنامه دهخدا
دابه . [ داب ْ ب َ ] (اِخ ) نام قصبه ای در حدود جنوبی نوبه بساحل نیل ، کاروانیان که به سودان روند از آنجا رفتن آغازند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
واژههای مشابه
-
دابة
لغتنامه دهخدا
دابة. [ داب ْ ب َ ] (ع اِ) جمنده . (السامی ). گام زننده از حیوان و ستور برنشست و هو الاکثر، و استعمالش بر مذکر نیز آمده . (منتهی الارب ). جنبنده ، مذکر و مؤنث را گویند. ج ، داوب . (مهذب الاسماء). جنبنده و آن شامل هر حیوان شود از ممیز و جز آن ، ذکر و...
-
جستوجو در متن
-
دویبة
لغتنامه دهخدا
دویبة. [ دُ وَ ب َ ] (ع اِ مصغر) مصغر دابة. (ناظم الاطباء). تصغیر دابة. جمنده . جانورک . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دابة شود.
-
احمار
لغتنامه دهخدا
احمار. [ اِ ] (ع مص ) کودک سرخ زادن . || احمارِ دابّه ؛ علف دادن دابه تا متغیر شود بوی دهن وی . (منتهی الارب ).
-
عکص
لغتنامه دهخدا
عکص . [ ع َ ک َ ] (ع مص ) توسنی نمودن دابه و بازایستادن از رفتن . (از منتهی الارب ). «حرون » شدن دابه . || بدخوی شدن شخص . (از اقرب الموارد).
-
غضرة
لغتنامه دهخدا
غضرة. [ غ َ ض ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث غَضِر. دابّة غضرةالناصیة؛ ستور فرخنده فال . (منتهی الارب ). دابة مبارکة. (اقرب الموارد).
-
احشاک
لغتنامه دهخدا
احشاک . [ اِ ](ع مص ) احشاک دابّة؛ جو دادن بستور. (منتهی الارب ).
-
تلغیب
لغتنامه دهخدا
تلغیب . [ ت َ ] (ع مص ) سخت مانده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحامل بر دابه تاآنجا که مانده گردد. (از اقرب الموارد). || سست و مانده یافتن دابه را. (از اقرب الموارد).
-
دواب
لغتنامه دهخدا
دواب . [ دَ واب ب ] (ع اِ) ج ِ دابّة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).ج ِ دابة، به معنی جانورانی که بر روی زمین سیر کنند. (یادداشت مؤلف ). ج ِ دابه ، به معنی جنبندگان است مأخوذ از دبیب که به معنی بر زمین جنبیدن است ، و تای تأنیث در دابة برای تقدیر ب...
-
ندفان
لغتنامه دهخدا
ندفان . [ ن َ دَ ] (ع مص )شتاب گردانیدن دابه هر دو دست خود را به رفتار. (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) نَدْف . رجوع به نَدْف شود.
-
عدار
لغتنامه دهخدا
عدار. [ ع ُ ] (ع اِ) دابه ای است در یمن که گویند مردم را میگاید و نطفه ٔ آن کرم است . (منتهی الارب ). گویند الوطه من عدار. (تاج العروس ).
-
عقیصر
لغتنامه دهخدا
عقیصر. [ ع ُ ق َ ص ِ ] (ع اِ) دابه ای است صحرائی . (منتهی الارب ). عقیصیر. (اقرب الموارد). و رجوع به عقیصیر شود.
-
عقیصیر
لغتنامه دهخدا
عقیصیر. [ ع ُ ق َ ] (ع اِ) دابه ای است . (از اقرب الموارد). عقیصر. (منتهی الارب ). و رجوع به عقیصر شود.