کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دائم ذاتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دائم ذاتی
لغتنامه دهخدا
دائم ذاتی . [ ءِ م ِ تی ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاحی است در منطق و شرح آن اینکه اعتبار دوام از دو گونه کنند: اول آنکه عموم و خصوص میان ضرورت و دوام اعتبار نکنند، بل ملاحظت دوام تنها کنند. و به این اعتبار، یا محمول موضوع را دائم بود بدوام ذات م...
-
واژههای مشابه
-
تب دائم
لغتنامه دهخدا
تب دائم . [ ت َ ب ِءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمّای دائم . تب بندی . تب لازم . تب دق . رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
دائم شدن
لغتنامه دهخدا
دائم شدن . [ ءِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جاوید گردیدن . وصوب . (دهار). رهن . (دهار). سجو. مقاتاة. (منتهی الارب ). پیوسته شدن . بردوام شدن . همیشه شدن . || پیوسته رفتن . دائم جریان داشتن .
-
دائم کردن
لغتنامه دهخدا
دائم کردن . [ ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تدمین . پیوسته کردن . همیشه کردن . بردوام کردن . مداوم کردن .
-
دائم لاضروری
لغتنامه دهخدا
دائم لاضروری . [ ءِ م ِ ض َ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح منطق یکی از قضایای چهارده گانه ٔ مطلقه و موجهه ازصنف اول باعتبار ذات تنها. (اساس الاقتباس ص 152).
-
دائم التزاید
لغتنامه دهخدا
دائم التزاید. [ ءِ مُت ْ ت َی ُ ] (ع ص مرکب ) که پیوسته فزونی گیرد. روزافزون .
-
دائم الحیاة
لغتنامه دهخدا
دائم الحیاة. [ ءِ مُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) حی العالم . ایزون .
-
دائم الحیض
لغتنامه دهخدا
دائم الحیض . [ ءِ مُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) پیوسته بی نماز (زن ).که همه وقت عادت ببیند. که عادت از وی منفک نشود.
-
دائم الخمر
لغتنامه دهخدا
دائم الخمر. [ ءِ مُل ْ خ َ ] (ع ص مرکب ) سکیر. همیشه مست . سکور. که پیوسته شراب خورد. مستلج . مدمن . آنکه همیشه شراب و مِی نوشد. (آنندراج ). خِمّیر؛ که پیوسته مست باشد.
-
دائم الخمری
لغتنامه دهخدا
دائم الخمری . [ ءِ مُل ْ خ َ ] (حامص مرکب ) عمل دائم الخمر. اِدمان . مستی پیوسته . شراب خواری مداوم . مستی مستدام .
-
دائم السفر
لغتنامه دهخدا
دائم السفر. [ ءِ مُس ْ س َ ف َ ] (ع ص مرکب ) مسفار، قلقال ، که پیوسته در سفر باشد. || (در اصطلاح فقه ) از عناوین مستثنی شده ٔ از حکم وجوب قصر (نماز).
-
دائم الصلوة
لغتنامه دهخدا
دائم الصلوة. [ ءِ مُص ْ ص َ لا ] (ع ص مرکب ) که پیوسته در نماز باشد. که همه وقت در کار نمازگزاردن بود.
-
دائم الصوم
لغتنامه دهخدا
دائم الصوم . [ ءِ مُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) که پیوسته روزه دارد. بردوام روزه دارنده .
-
دائم الطهارة
لغتنامه دهخدا
دائم الطهارة. [ ءِ مُطْ طَ رَ ] (ع ص مرکب ) که پیوسته با طهارت بود. که همه گاه پاکیزگی پیش گیرد.