کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دائم الخمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دایم الخمر
لغتنامه دهخدا
دایم الخمر. [ ی ِ مُل ْ خ َ ] (ع ص مرکب ) باده پرست .همیشه مست . مست مدام . پیوسته مست . دائم الخمر. سکیر. سکور. که پیوسته شراب خورد. رجوع به دائم الخمر شود.
-
سکور
لغتنامه دهخدا
سکور. [ س َ ] (ع ص )همیشه مست و دائم الخمر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
استلاج
لغتنامه دهخدا
استلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دوام کردن بر خوردن شراب و ستیهیدن در آن و بسیار خوردن آن . (منتهی الارب ). ادمان . دائم الخمر بودن .
-
مست کار
لغتنامه دهخدا
مست کار. [ م َ ] (ص مرکب ) چیزی مسکر. (آنندراج ). مستی آورنده . || دائم الخمر. (آنندراج ). مست کاره . و رجوع به مست کاره شود.
-
خمیر
لغتنامه دهخدا
خمیر. [ خ ِم ْ می ] (ع ص ) دائم الخمر. کسی که همیشه شراب می خورد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
مست کاره
لغتنامه دهخدا
مست کاره . [ م َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) همیشه مست و دائم الخمر. (ناظم الاطباء). مست کار. رجوع به مست کار شود. || (اِ مرکب ) می انگبین . سَکَر. (زمخشری ).
-
مدمن
لغتنامه دهخدا
مدمن . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) پیوسته و همواره کننده ٔ چیزی . (آنندراج ). که ادمان کند بر کاری . که پیوسته همان کار کند: مدمن خمر؛ دائم الخمر. (یادداشت مؤلف ). ادامه دهنده و منفک نشونده از چیزی . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از ادمان . رجوع به ادمان شود...
-
تولنگی
لغتنامه دهخدا
تولنگی . [ ل ِ ] (ص ) تلنگی . (ناظم الاطباء). این کلمه را با «شرابی » آرند. شرابی تولنگی چون مزدوجی و از آن مرد دائم الخمر نامنتظم در اخلاق اراده کنند. و ترکان عثمانی این کلمه را به معنی گدا استعمال کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تلنگی شود.
-
باده فرسا
لغتنامه دهخدا
باده فرسا. [ دَ / دِ ف َ ] (ن مف مرکب ) باده فرسای . کنایه از دائم الخمر یعنی آنکه از افراط خوردن شراب مضمحل و فرسوده شده باشد. شیخ ابوالفیض فیاضی راست : خوش وقت حریف باده فرسای بر تارک آسمان زده پای .(از آنندراج ).
-
ادمان
لغتنامه دهخدا
ادمان . [ اِ ] (ع مص ) پیوسته کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوسته و همواره کردن چیزی را. دائم کردن کاری را. (غیاث اللغات ) : رفتن تیر شاه برسم گورهست از ادمان نه از زیادی زور. نظامی .و در کار عشرت و ادمان تلهی ، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول ا...
-
باده پرست
لغتنامه دهخدا
باده پرست . [ دَ / دِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) بسیار میخواره . (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج ). بسیار میخوار را گویند. می پرست . بنده ٔ می : بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست . فردوسی .شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و ...
-
تری فون
لغتنامه دهخدا
تری فون . [ ف ُ ] (اِخ ) پیرنیا در شرح حال بطالسه آرد: پس از بطلمیوس سوم بطلمیوس چهارم ، فیلوپاتر به تخت نشست (221 - 204 ق . م ) ... فیلوپاتر پادشاهی بود سخت عیاش و دائم الخمر... از این جهت او را تری فون نامیده اند که بمعنی سست یا گرم و نرم است . در ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد جرباذقانی (جرفادقانی ) مکنی به ابوالفضل . یکی از شعرای اصفهان و از جمله ٔ ابیات اوست در وصف اصفهان :یا اصفهان سقیت الخمر صافیةًاذ قلت قلت لها سقیاً غوادیهالاحبذا جبل الریان من جبل و حبذا لی مصلاها و وادیهابزندروذ دیون...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) نام سه تن از سلاطین عثمانی :1 - سلیم اول ابن بایزید دوم (جلوس 918 هَ . ق . فوت 926 هَ . ق .). وی بسیار جسور و سفاک بود. مورخان ترک او را «یاووز» (برنده ٔ قاطع) و اروپائیان وی را درنده لقب داده اند. وی ظرف هشت سال سلطنت ، شاه اسم...
-
خواره
لغتنامه دهخدا
خواره . [ خوا / خا رَ / رِ ] (نف ) خورنده . آشامنده . این کلمه همیشه بصورت ترکیب استعمال می گردد. (ناظم الاطباء).- آدمی خواره ؛ آدم خور. انسان خور. خورنده ٔ انسان : چو آن آدمیخواره یابد خبرکه هست آدمیخواره ای زو بتر. نظامی .فرشته کشی آدمی خواره ای ....