کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دائما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دائماً
لغتنامه دهخدا
دائماً. [ ءِ مَن ْ ] (ع ق ) دائم . همیشه . پیوسته . مدام . (آنندراج ) : و دائماً از آن زمان که توجه بخدمت ایشان کردم در خاطر من این بود که در بخارا اول بخدمت ایشان مشرف گردم . (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 82).او بیان میکرد با ایشان فصیح دائماً ز...
-
جستوجو در متن
-
طو
لغتنامه دهخدا
طو. (ترکی ، اِ) طوی . ضیافت . عروسی : دائماً خاقان ما کرده ست طوگوش مارا می کشد لاتقنطوا.مولوی .
-
دهراً
لغتنامه دهخدا
دهراً. [ دَ رَن ْ ] (ع ق ) دائماً و مستمراً و مداماً و پیوسته . (ناظم الاطباء).
-
علی المدام
لغتنامه دهخدا
علی المدام . [ ع َ لَل ْ م ُ ] (ع ق مرکب ) مداماً. همیشه . پیوسته . دائماً. همواره . پیاپی .
-
موقةً
لغتنامه دهخدا
موقةً. [ م ُ وَق ْ ق َ تَن ْ ] (از ع ، ق ) عجالتاً. فعلاً. به طور موقت . مقابل دائماً. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موقت و موقتاً شود.
-
استمراراً
لغتنامه دهخدا
استمراراً. [ اِ ت ِ رَن ْ ] (ع ق ) مستمراً. مدام . دائماً. اتصالاً. پیوسته . همواره .
-
الی غیرالنهایة
لغتنامه دهخدا
الی غیرالنهایة. [ اِ لا غ َ رِن ْ ن ِ ی َ ] (ع ق مرکب ) همیشه و دائماً. (ناظم الاطباء). تا بی نهایت .
-
تفتان
لغتنامه دهخدا
تفتان . [ ت َ ] (اِخ ) نام کوهی آتشفشانی به مکران که هم امروز دائماً ابخره و گاهی مواد سوزان از آن خارج میشود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
موقتاً
لغتنامه دهخدا
موقتاً. [ م ُ وَق ْ ق َ تَن ْ ] (ع ق ) بر وقت . (آنندراج ). غیردایم . مقابل دائماً: موقتاً از سفر منصرف شدم . (یادداشت مؤلف ).
-
مرقدی
لغتنامه دهخدا
مرقدی . [ م ِ ق ِدْ دا ] (ع ص ) مرد شتابکار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که دائماً در خواب باشد. بسیارخواب . (از اقرب الموارد).
-
متصلاً
لغتنامه دهخدا
متصلاً. [ م ُت ْ ت َ ص ِ لَن ْ ] (ع ق ) همیشه و همواره و دائماً و لاینقطع. (ناظم الاطباء). پیوسته . مستمراً. و رجوع به متصل و اتصال شود.
-
مسفار
لغتنامه دهخدا
مسفار. [ م ِ ] (ع ص ) کثیرالاسفار. (اقرب الموارد). قلقال . کثیرالسفر. دائم السفر. آن که دائما در سفر باشد. || شترماده ٔ قوی و توانا. (از اقرب الموارد).
-
مستمراً
لغتنامه دهخدا
مستمراً. [ م ُ ت َ م ِرْ رَن ْ ] (ع ق ) به طور مستمر. در حال استمرار. اتصالاً. استمراراً. دائماً. پیوسته . همیشه . و رجوع به مستمر و استمرار شود.
-
الی الابد
لغتنامه دهخدا
الی الابد. [ اِ لَل ْ اَ ب َ ] (ع ق مرکب ) پیوسته . همیشه . دائماً. تا روزگار هست . و رجوع به دزی ج 1 شود.