کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیک دوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیک دوز
لغتنامه دهخدا
خیک دوز. (نف مرکب ) کسی که از پوست حیوانات مشک می دوزد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
خیک آماز
لغتنامه دهخدا
خیک آماز. (اِمرکب ) استسقای زقی و آن مرکب است از خیک بمعنی مشک و آماز بمعنی آماس و کلمه ٔ خشک امار مندرج در لغت نامه ها و فرهنگها مصحف این کلمه است . (یادداشت مؤلف ).
-
خیک فروش
لغتنامه دهخدا
خیک فروش . [ ف ُ] (نف مرکب ) کسی که خیک می فروشد. زَقّاق . (دهار).
-
جستوجو در متن
-
زقاق
لغتنامه دهخدا
زقاق . [ زَق ْ قا ] (ع ص ) خیک فروش . (دهار). منسوب است به زق که عمل خیک فروش و خیک دوز را افاده می کند. (الانساب سمعانی ). خیک ساز. خیک فروش . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
مشکدوز
لغتنامه دهخدا
مشکدوز. [ م َ] (نف مرکب ) کسی که خیک و مشک میدوزد. (ناظم الاطباء). خراز. (یادداشت مؤلف ). دوزنده ٔ خیک : دلدار مشکدوز کز او پاره شد جگرچون گفتمش که دوز، دلم ساخت پاره تر.سیفی (از بهار عجم ).
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کتابت . نویسنده . (برهان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). دبیر. (مهذب الاسماء) (آنندراج ). منشی نثر. (آنندراج ). منشی . مترسل . آنکه مطالب خویش فصیح و بلیغ نویسد. ج ، کاتبین ، کاتبون ، کُتّاب ، کَتَبَه : او کاتب ابن الک...
-
کلک
لغتنامه دهخدا
کلک . [ ک َ ل َ ] (اِ) نشتر فصاد را گویند و به عربی مبضع خوانند. (برهان ). نیش و نیشتر حجام و فصاد که آن را شست نیز گویند. (آنندراج ). مبضع و نشتر فصاد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در دل خیال غمزه ٔ تیرت چو بگذردگویی زدند بر دل پرخون من ک...