کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیلاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیلاء
لغتنامه دهخدا
خیلاء. [ خ َ ] (ع ص ) زن خالدار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خیلاء
لغتنامه دهخدا
خیلاء. [خ ُ ی َ / خ ِ ی َ ] (ع اِمص ) تکبر. بزرگ منشی . (یادداشت مؤلف ). یقال : اختال الرجل و به خیلاء و خیلاء؛ یعنی خرامید آن مرد با کبر و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). تکبر : چون در هر دوری و قرنی بندگان را بطر نعمت و نخوت ثروت و خی...
-
جستوجو در متن
-
خال ناک
لغتنامه دهخدا
خال ناک . (ص مرکب ) دارای نقطه هایی غیر رنگ خود. (ناظم الاطباء). آنکه خال بسیار دارد. پرخال . اَخیَل ، خَیلاء. (منتهی الارب ). منه : رجل اخیل ، امراءة خیلاء.
-
غطرفة
لغتنامه دهخدا
غطرفة. [ غ َ رَ ف َ ] (ع اِمص ) بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خیلاء. (قطر المحیط). || بازی نمودن . (منتهی الارب ). عبث . یقال : ماهذه الغطرفة؟ (اقرب الموارد).
-
تداعب
لغتنامه دهخدا
تداعب . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) با هم مزاح کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تمازح . (اقرب الموارد) (المنجد): انه ُ لیتداعب علی الناس ؛ ای یرکبهم بمزاح و خُیلاء و یغمّهم و لایسبّهم . (اقرب الموارد).
-
اختیال
لغتنامه دهخدا
اختیال . [ اِ ] (ع مص ) گردن کشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تکبر کردن . (مؤید الفضلاء). کبر. خُیلاء. بزرگ منشی . بزرگی کردن . تبختر. || خرامیدن . فیریدن . || خیال نمودن . (مؤید الفضلاء). خیال کردن . (غیاث ).
-
غندرة
لغتنامه دهخدا
غندرة.[ غ َ دَ رَ ] (ع مص ) بناز و تبختر راه رفتن . صفت آن غَندور و غَندورَة می آید. (از منجد الطلاب ). نوعی راه رفتن با تکبر و تبختر : تغندر الغلام مشی الغندرة، و هی مشیة فیها تبختر و خیلاء. (دزی ج 2 ص 229). || حالت شخص غندور (جوان ظاهرساز و خوشگذرا...
-
بزرگ منشی
لغتنامه دهخدا
بزرگ منشی . [ ب ُ زُ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بلندهمتی . بلندطبعی . (ناظم الاطباء). بزرگواری . با هیئت و همت بزرگان . برترمنشی . (یادداشت مؤلف ) : منی در خویشتن آورد و بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد. (نوروزنامه ). || عُجْب . خویشتن بینی . تیه . کبر. خی...
-
کبر
لغتنامه دهخدا
کبر. [ ک ِ ] (ع اِ) معظم چیزی . || گناه بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ) (ترجمان ترتیب عادل ص 81). شرف . (اقرب الموارد) . || رفعت و بلندی درشرف . (منتهی الارب ). رفعت در شرف . (از اقرب الموارد). || عظمت و تجب...
-
نعرة
لغتنامه دهخدا
نعرة. [ ن ُ ع َ رَ ](ع اِ) خیشوم . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نُعرَة. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خودبینی . بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال فی رأسه نعرة؛ ای کبر. (منتهی الارب ). خیلاء. کبر. (اقرب الموارد). || (اِ) کار مقصود. (م...
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...
-
طاق کسری
لغتنامه دهخدا
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به...