کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیف
لغتنامه دهخدا
خیف . (ع اِ) ج ِ خیفه . || ج ِ اخیف و خیفاء. (منتهی الارب ).
-
خیف
لغتنامه دهخدا
خیف . [ خ َ ] (ع اِ) کرانه . || پوست پستان شتر و گاو و مانند آنها. || کرانه ٔ پستان شتر و گاو و مانند آنها. || پوست پستان شتر ماده . || غلاف نره ٔ شتر. || جای فروتر از درشتی کوه و بلندتر از مسیل آب . || هر نشیب و بلندی در روی کوه . || (مص ) مصدر دیگر...
-
خیف
لغتنامه دهخدا
خیف . [ خ َ ی َ ] (ع اِمص ) فراخی غلاف نره ٔ شتر. || فراخی خیف ناقه . || (مص ) یک چشم ازرق و دیگری سیاه شدن اسب و مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خیف
لغتنامه دهخدا
خیف . [ خی ی َ/ خ ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خائف . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خیف
لغتنامه دهخدا
خیف . [ ی ِ ] (اِخ ) نام کیِف از ایالات معروف روس است . (از ناظم الاطباء). رجوع به کیف شود.
-
خیف
لغتنامه دهخدا
خیف . [خ َ ] (اِخ ) سپیدی در کوه سیاه که پس کوه ابوقبیس است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- مسجدالخیف ؛ مسجدی است در کرانه ٔ منی . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
مسجد خیف
لغتنامه دهخدا
مسجد خیف . [ م َ ج ِ دِ خ َ ] (اِخ ) مسجد الخیف در منی : مسجد خیف هم بطرف غربی مسجدالحرام است . (نزهةالقلوب ج 3 ص 8). چون آفتاب طلوع کند به مِنی ̍ روند و حاج ّ آنجا قربان کنند و مسجدی بزرگ است آنجا که آن مسجد را خیف گویند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرس...
-
خیف سلام
لغتنامه دهخدا
خیف سلام . [ خ َ ف ِ س َ ] (اِخ ) نام موضعی است نزدیک عسفان . (منتهی الارب ).
-
خیف منی
لغتنامه دهخدا
خیف منی . [ خ َ ف ِ م ِ نا ] (اِخ ) مکانی است به مکه که مسجد خیف منسوب بدان است . (از معجم البلدان ).
-
خیف الحیل
لغتنامه دهخدا
خیف الحیل . [ خ َفُل ْ ح َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (از منتهی الارب ).
-
خیف النعم
لغتنامه دهخدا
خیف النعم . [ خ َ فُن ْ ن َ ع َ ](اِخ ) موضعی است فروتر از خیف سلام . (منتهی الارب ).
-
خیف ذی القبر
لغتنامه دهخدا
خیف ذی القبر. [ خ َ ف ِ ذِل ْ ق َ ] (اِخ ) نام موضعی است فروتر از خیف سلام . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ذوالقبر
لغتنامه دهخدا
ذوالقبر. [ ذُل ْ ق َ ] (اِخ ) نام شهری به نزدیکی عسفان و آن را خیف ذی القبر نیز نامند. از آنروی که قبر احمدبن الرضا بدانجاست . (المرصع). و یاقوت گوید: خیف ذی القبر، همان خیف سلام است .