کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیس کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیس کرده
لغتنامه دهخدا
خیس کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ). ترکرده . به آب مخلوط کرده . || در آب قرار داده . چون برنج خیس کرده .
-
واژههای مشابه
-
خیس خوردن
لغتنامه دهخدا
خیس خوردن . [خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مایع بخود کشیدن . مخلوط شدن با مایع بر اثر آنکه در آن مایع گذارده شود.
-
خیس شدن
لغتنامه دهخدا
خیس شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت تر شدن . (یادداشت مؤلف ).- از باران خیس شدن ؛ بر اثر باران سخت تر شدن .- از عرق خیس شدن ؛ بر اثر عرق کردن تر شدن .- خیس آب شدن ؛ ترشدن . بوسیله ٔ آب سخت تر شدن .
-
خیس کردن
لغتنامه دهخدا
خیس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیساندن . بسیار تر کردن : باران مرا از سر تا پا خیس کرد. (یادداشت مؤلف ). || تر نهادن . نقع. (یادداشت مؤلف ). در آب نهادن تا آب بخود کشد.
-
خیس خوردگی
لغتنامه دهخدا
خیس خوردگی . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ](حامص مرکب ) عمل خیس خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خیس خورده
لغتنامه دهخدا
خیس خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آب بخود کشیده بر اثر قرار گرفتن در آن مایع.
-
خیس شدگی
لغتنامه دهخدا
خیس شدگی . [ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ترشدگی . (یادداشت مولف ).
-
جستوجو در متن
-
خیسانیده
لغتنامه دهخدا
خیسانیده . [ دَ / دِ ](ن مف ) خیس کرده . ترنهاده . منقوع . (یادداشت مؤلف ).
-
لخاء
لغتنامه دهخدا
لخاء. [ ل ِ ] (ع اِ، اِمص ) نان تر نهاده (یعنی خیس کرده ) یا ترنهادگی نان . (منتهی الارب ).
-
لعوق خیارشنبر
لغتنامه دهخدا
لعوق خیارشنبر. [ ل َ ق ِ شَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مغز فلوس در آب خیس کرده و صافی آن رابا روغن بادام و شکر طبرزد به آتش به قوام آورده .
-
شله بریان
لغتنامه دهخدا
شله بریان . [ ش ُل ْ ل َ / ل ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) نوعی غذا. طرز تهیه ٔ آن چنین است : گوشت سینه را با نخود خیس کنند و پوست گیرند و مانند آبگوشت بار کنند. پس از طبخ استخوانهای آنرا کشیده مقداری مساوی گوشت و برنج علاوه کرده مانند دمپخت میپزند. آب آن که تم...
-
شله زرد
لغتنامه دهخدا
شله زرد. [ ش ُل ْ ل َ / ل ِ زَ ] (اِ مرکب ) آشی ازبرنج ، شکر، زعفران و روغن . (یادداشت مؤلف ). نوعی غذا. طرز تهیه ٔ آن چنین است : (مواد لازم : برنج مثلاً یک کیلو، روغن 250 گرم ، شکر یک کیلو، مغز بادام 200 گرم ، زعفران 5 گرم و گلاب ). برنج را در آب ج...
-
فلفل سفید
لغتنامه دهخدا
فلفل سفید. [ ف ِ ف ِ ل ِ س َ / س ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) میوه های فلفل رسیده را گویندکه با خیس کردن در آب قشر خارجی میوه را جدا کرده اند. درحقیقت دانه های فلفل است که از قسمت های آبدار و خارجی میوه جدا شده است . معمولاً برای تهیه ٔ فلفل سفیداز گون...