کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیسیده
لغتنامه دهخدا
خیسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) خیس شده . خیس خورده . نرم شده در آب . || بسیار ترشده . || ترنهاده . منقوع . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
ناخیسیده
لغتنامه دهخدا
ناخیسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نخیسیده . که خیسیده نیست . مقابل خیسیده . رجوع به خیسیده شود.
-
ترنهاده
لغتنامه دهخدا
ترنهاده . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خیسیده شده و مرطوب شده و آغشته شده . (ناظم الاطباء).
-
آغرده
لغتنامه دهخدا
آغرده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) نم دیده . خیسیده . ترشده : بدرد خاست کمرگاه و پشتت از ترّی که پوشش زبرین تو بود آغرده . سوزنی .معنی جامه ٔ تنگ و نازک و نیز تنگ و پاره پاره بدین کلمه داده و به همین بیت استشهاد کرده اندو ظاهراً همان معنی خیسیده و ...
-
آغاریده
لغتنامه دهخدا
آغاریده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آغارده . خیسیده . خیسانیده . فژغرده . فرغارده . ترنهاده . آغشته . || زهیده . تراویده . ترابیده . || آغالیده .
-
زفیده
لغتنامه دهخدا
زفیده . [ زَ / زِ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی ترشده و خیسیده . (انجمن آرا) (آنندراج ) : از آن دم که دیده رخت را ندیده شده جمله گیتی ز اشکم زفیده .روحی (از انجمن آرا) (آنندراج ).
-
ژفیده
لغتنامه دهخدا
ژفیده . [ ژَ دَ / دِ] (ن مف / نف ) ترشده و خیسیده . (برهان ). به آب ترشده (به زای تازی نیز گفته اند یعنی زفیده ) : از آن دم که دیده رخت را ندیده شده جمله گیتی ز اشکم ژفیده . روحی شارستانی (از جهانگیری ).
-
اغار
لغتنامه دهخدا
اغار. [ اَ ] (ص ) آغار و برانگیخته و تحریک شده . (ناظم الاطباء). برانگیخته و تحریک کرده . (آنندراج ) (برهان ). || نم کشیده و خیسیده . || آمیخته و سرشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به آغار شود.
-
فژغرده
لغتنامه دهخدا
فژغرده . [ ف َ غ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) خیسیده و نم کشیده و ترکرده و آغشته . (برهان ). جهانگیری این بیت را از مولوی شاهد آورده است : علم اندر نور حق فژغرده شدپس ز علمت نور یابد قوم لد.اما این بیت در مثنوی چ نیکلسون نیامده و در مثنوی چ 1307 هَ . ق ....
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن َ ] (اِ) تری . رطوبت . (انجمن آرا) (آنندراج ). رطوبت اندک . (برهان قاطع). رطوبت و تری اندک . (ناظم الاطباء). نمج . ندی . بلل . نداوت . ندوت . (یادداشت مؤلف ) : به دریا به آب اندرون نم نماندکه چوبینه راشاه بایست خواند. فردوسی .چو از دامن ابر...