کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیر و سلامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیر و سلامت
لغتنامه دهخدا
خیر و سلامت . [ خ َ / خ ِ رُ س َ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نیکویی و تندرستی . || این تعبیر در مقام خداحافظی بکار رود : ای آنکه بتقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت .حافظ.
-
واژههای مشابه
-
نه خیر
لغتنامه دهخدا
نه خیر. [ ن َ خ َ / خ ِ ] (ق مرکب ) نخیر. نه . خیر. لا. (یادداشت مؤلف ).
-
ده خیر
لغتنامه دهخدا
ده خیر. [ دِه ْ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه ٔ نو. واقع در 5هزارگزی باختری شوسه ٔشاهرود به گرگان دارای 167 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ده خیر
لغتنامه دهخدا
ده خیر. [ دِه ْ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . واقع در 7هزارگزی شمال ری . آب آن از قنات تأمین می شود.سکنه ٔ آن 149 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
صاحب خیر
لغتنامه دهخدا
صاحب خیر. [ ح ِ خ َ / خ ِ ] (ص مرکب ) نیکوکار.
-
خیر ادرنوی
لغتنامه دهخدا
خیر ادرنوی . [ خ َ اَ دِ ن َ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن حسین . او راست : «رئیس المسافرین » بزبان ترکی که بسال 1045 بپایان آمده است . (یادداشت مؤلف ).
-
خیر اعلی
لغتنامه دهخدا
خیر اعلی . [ خ َ رِ اَ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیرتام . خیرکل . (یادداشت مؤلف ).
-
خیر بودن
لغتنامه دهخدا
خیر بودن . [ خ َ /خ ِ دَ ] (مص مرکب ) نیکو بودن . نیک بودن . خوب بودن : گفت ترا خوابی دیده ام خیرباد. (گلستان ).
-
خیر رسانیدن
لغتنامه دهخدا
خیر رسانیدن . [ خ َ / خ ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) اِفاضَه . (یادداشت مؤلف ).
-
خیر رسیدن
لغتنامه دهخدا
خیر رسیدن . [ خ َ / خ ِ رَدَ ] (مص مرکب ) نفع رسیدن . منفعت بردن : گر از حق نه توفیق خیری رسدکی از بنده خیری به غیری رسد.سعدی (بوستان ).
-
جستوجو در متن
-
خیریت
لغتنامه دهخدا
خیریت . [ خ َی ْ ری ْ ی َ ] (ع مص جعلی ) خوبی . بهبود. سلامت . عافیت . (ناظم الاطباء). نیکویی : امیر خالی کرد با خواجه ... و گفت حدیث بوسهل تمام شد و خیریت بود که مرد نمیگذاشت که صلاحی پیدا آید. (تاریخ بیهقی ). ایزد عزوجل خیر و خیریت بدین حرکت مقرون ...
-
سلام
لغتنامه دهخدا
سلام . [ س َ ] (ع اِ) کلمه ٔ دعایی مأخوذ از تازی ، به معنی بهی که در درود بر کسی گویندیعنی سلامت و بی گزند باشید و نیز تهنیت و زندش و تحیت و درود و خیر و عافیت و تعظیم و تکریم و با فعل دادن ، کردن ، و زدن و گفتن آید. (از ناظم الاطباء). درودگفتن . ته...
-
ملامت
لغتنامه دهخدا
ملامت . [ م َ م َ ] (ع مص ) ملامة. رجوع به ملامة شود. || (اِمص ) سرزنش و نکوهش و با لفظ کردن و کشیدن و آمدن مستعمل . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، نکوهش و سرزنش و عتاب و طعن و مذمت و تأدیب . (ناظم الاطباء). سرزنش . سرکوفت . سراکوفت . ذم . لؤم . ملام...