کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیره دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیره دل
لغتنامه دهخدا
خیره دل . [ رَ / رِ دِ ] (ص مرکب ) متعجب . متحیر. حیران . گیج : زکردار آن چرخ بازوگسل خبر یافت ضحاک و شد خیره دل . اسدی .ببد خیره دل پهلوان زان شگفت بپرسیدش و ساز رفتن گرفت . اسدی .بهو خیره دل ماند از بس شگفت گه انگشت و گه لب بدندان گرفت . اسدی . || ...
-
واژههای مشابه
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ] (اِخ ) بنت ابی جدرد. نام زنی است که از صحابه بود. (از منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ] (اِخ ) بنت خفاف . زنی از روات است . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ] (ع ص ) مؤنث خیر. || زن نیکوکار و بسیار خیر. (منتهی الارب ). || بهترین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : فلان خیرةالناس ؛ فلان بهترین مردم است . فلانةالخیرة من المرأتین ؛ فلان زن بهترین آن دو زن است . (منتهی ...
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ](اِخ ) بنت عبدالرحمن . از رواة است . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َی ْ ی َ رَ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ منوره است . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) نام پدر ابراهیم اشبیلی شاعر است . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) نام جد عبداﷲبن لب شاطی ٔ مقری است . (از منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] (اِخ )موضعی است از اعمال جَنَد بمکه . (از منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] (ع ص ) زن گزیده و نیکو. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َرَ ] (اِخ ) دهی است بصنعاء در یمن . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [خ َی ْ ی ِ رَ ] (ع ص ) زن بسیار خیر و نیکوکار و دیندار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
بره خیره
لغتنامه دهخدا
بره خیره . [ ب َ رَ خ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات است . ساکنان این ده از طایفه ٔ گومه می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).
-
خیره چشم
لغتنامه دهخدا
خیره چشم . [ رَ / رِ چ َ / چ ِ] (ص مرکب ) بی شرم . ستهنده . لجوج . حسیر. محسور. آنکه از بدی به پند و درخواست و تهدید بازنایستد. (یادداشت مؤلف ). عنید. خودسر. خودرای . خیره سر. خیره سار.