کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیرخواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیرخواه
لغتنامه دهخدا
خیرخواه . [ خ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) نیکوخواه . (از آنندراج ) طالب و رغبت خوبی و نیکی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نیکوفطرت
لغتنامه دهخدا
نیکوفطرت . [ ف ِ رَ ] (ص مرکب ) نیکوسرشت . نیک نهاد. خیرخواه .
-
نیکی اندیش
لغتنامه دهخدا
نیکی اندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) نیک اندیش . خیرخواه .
-
نکوبین
لغتنامه دهخدا
نکوبین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) نیکوبین . نیک بین . نکوخواه . خیرخواه . || که خوبیها و حسن را بیند. مقابل عیب بین و بدبین .
-
وفاخواه
لغتنامه دهخدا
وفاخواه . [ وَ خوا / خا ] (نف مرکب ) وفاخواهنده . خواستار وفا. طالب وفا. || خیرخواه . خوش نفس . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شفقان
لغتنامه دهخدا
شفقان . [ ش َ ف َ ] (ع ص ) بامحبت و مهربان و بابخشش و خیرخواه و نیک اندیش . (ناظم الاطباء).
-
خوش نیت
لغتنامه دهخدا
خوش نیت . [ خوَش ْ / خُش ْ نی ی َ ] (ص مرکب ) خوش قصد. خوش اراده . کنایه از خیرخواه و مردم دوست . مقابل بدنیت .
-
وفاسگال
لغتنامه دهخدا
وفاسگال . [ وَ س ِ ] (نف مرکب ) وفاسگالنده . آنکه وفا پیشه ٔ خود سازد.وفااندیش . وفادار. (آنندراج ). || خیرخواه و نیک اندیش . || خوش نفس . (ناظم الاطباء).
-
صلاح اندیش
لغتنامه دهخدا
صلاح اندیش . [ ص َ اَ ] (نف مرکب ) مصلحت جو. خیرخواه . صلاح اندیشنده . خیراندیش . رجوع به صلاح دانستن و صلاح اندیشیدن و رجوع به صلاح شود.
-
مترفق
لغتنامه دهخدا
مترفق . [ م ُ ت َ رَف ْف ِ ] (ع ص ) نرمی کننده . (آنندراج ). خیرخواه و نیک اندیش و مهربان . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفق شود.
-
خوش نفس
لغتنامه دهخدا
خوش نفس . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) خوش طینت . پاک طینت . خیرخواه عموم مردم . مقابل بدنَفْس . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ).
-
نکودل
لغتنامه دهخدا
نکودل . [ ن ِ دِ ] (ص مرکب ) نیک دل . نکوطینت . نیکوضمیر. نکونیت . خیرخواه . نیک خواه : نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب نکونهاد ونکوطلعت و نکوکردار. فرخی .نکودلی و نکومذهب و نکوسیرت نکوخوئی و نکومخبر و نکومنظر.فرخی .
-
نیک آموز
لغتنامه دهخدا
نیک آموز. (نف مرکب ) ناصح . واعظ. (آنندراج ). خیرخواه . که دیگران را به نیکی و خیر دلالت کند : هر که را گوشی بود موقوف پیغام بلاکی تواند گوش کردن پند نیک آموز خویش .جلال عضد(از آنندراج ).
-
نیکی سگال
لغتنامه دهخدا
نیکی سگال . [ س ِ ] (نف مرکب ) خوش نیت . خیراندیش . خیرخواه . نیکوسگال . مقابل بدسگال : خردیافته مرد نیکی سگال همی دوستی را بجوید همال . فردوسی .درآمد بر شاه نیکی سگال بنالید مانند کوس از دوال .نظامی .