کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیرالناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیرالناس
لغتنامه دهخدا
خیرالناس . [ خ َ رُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) بهترین مردمان : توبکف راد خیرالناس خیرالامتی .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
خیرالامت
لغتنامه دهخدا
خیرالامت . [ خ َ رُل ْ اُم ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) بهترین مردمان . خیرالناس : خیر امت از کف راد تو با نفعند و خیرتو بکف راد خیرالناس خیرالامتی .سوزنی .
-
انهی
لغتنامه دهخدا
انهی . [ اِ ها ] (ع ص ) نعت تفضیلی است . نهی کننده تر: در حدیث است ، قیل من خیرالناس یا رسول اﷲ قال آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنکر.
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (ع ص ) آن که پی درپی روزه دارد چندان که نزار و لاغرمیان شود از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در حدیث است : خیرالناس القبیون ؛ بهترین مردم پی درپی روزه داران هستند. (از منتهی الارب ).
-
تجوب
لغتنامه دهخدا
تجوب . [ ت َ ] (اِخ ) قبیله ایست از حِمْیَر. و از آن قبیله است ابن ملجم تجوبی قاتل امیرالمؤمنین علی (ع ) و در این شعر ولیدبن عقبة:الا ان خیرالناس بعد ثلاثةقتیل التجیبی الذی جاء من مصر.جوهری لفظ «تجیبی » را تصحیف کرده «تجوبی » خوانده بگمان اینکه از ل...
-
هباءة
لغتنامه دهخدا
هباءة. [ هََ ءَ ] (اِخ ) (جَفْر الَ ...) مردابی است در زمین هباءة. (معجم البلدان ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). و عرام گفته است : جفر کوهی است در سرزمین بنی سلیم بالای سوارقیه و در آن آبی است که به آن هباءة گفته میشود. (تاج العروس ) (معجم البلدان )....
-
مقارن
لغتنامه دهخدا
مقارن . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نزدیک . (از محیط المحیط). با هم قرین . یار و پیوسته . مرتبط و همدم . مصاحب . مأنوس . هم ساز و نزدیک . (از ناظم الاطباء). همراه : همیشه باشد از مهر او و کینه ٔ اوولی مقارن سود و عدو عدیل زیان . فرخی .اتفاق آسمانی با اتساق ام...
-
اصبهدوست
لغتنامه دهخدا
اصبهدوست . [ اِ ب َ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن اسعدبن شیرویه ٔ دیلمی ، مکنی به ابومنصور. از شاعران بود و در حدیث نیز دست داشت . از ابوعبداﷲبن حجاج شعر وی را روایت کرد و از عبدالعزیزبن نباته حدیث روایت دارد. بوضعی مبالغه آمیز از مذهب شیعه پیروی میکرد و...
-
حسانة
لغتنامه دهخدا
حسانة. [ ح َس ْ سا ن َ ] (اِخ ) تمیمیة. دختر ابوالحسین . شاعره ٔ اندلسی . وی در کودکی شعر و ادب آموخت و آنگاه که پدر وی درگذشت او دوشیزه بود و شوی و سرپرست و وسیله ٔ معاش نداشت . و از این رو قصیده ای بساخت و به حکم بن عبدالرحمان پادشاه اندلس به قرطبه...
-
لیث
لغتنامه دهخدا
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن مظفربن نصربن سیار. صاحب خلیل و مؤلف کتاب العین و آنگاه که لغویین لیث مطلق گویند مراد همین کس است ، چنانکه جوالیقی در المعرب و جز آن . یاقوت گوید:اللیث بن المظفر کذا قال الازهری فی مقدمة کتابه اللیث بن المظفر و قال ابن المعتز...
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...
-
صاحب الزنج
لغتنامه دهخدا
صاحب الزنج . [ ح ِ بُزْ زَ ](اِخ ) ابن اثیر در حوادث سال 255 هَ . ق . گوید: به شوال این سال در فرات بصره مردی خروج کرد و خود را علی بن محمدبن احمدبن عیسی بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواند و زنگیان را که در سباخ بودند فراهم ساخت و از دجله ...