کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیرالدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیرالدین
لغتنامه دهخدا
خیرالدین . [ خ َ رُدْ دی ] (اِخ ) بتلیسی . از اوست : شرح ایساغوجی ابهری . (یادداشت مؤلف ).
-
خیرالدین
لغتنامه دهخدا
خیرالدین . [ خ َ رُدْ دی ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 4 هزارگزی جنوب ورزقان و 4 هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 477 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات...
-
خیرالدین
لغتنامه دهخدا
خیرالدین . [ خ َ رُدْ دی ] (اِخ ) رملی . رجوع به خیرالدین احمدبن علی فاروق رملی شود.
-
خیرالدین
لغتنامه دهخدا
خیرالدین . [ خ َ رُدْ دی ] (اِخ ) لقب خضربن عمر عطوفی . رجوع به خضربن عطوفی در این لغت نامه شود.
-
خیرالدین
لغتنامه دهخدا
خیرالدین . [ خ َرُدْ دی ] (اِخ ) ابن احمدبن علی علیمی فاروق رملی حنفی ملقب به علامه متوفی بسال 1089 هَ . ق . او راست : فتاوی الخیریه . و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 301 شود.
-
واژههای مشابه
-
حسن خیرالدین
لغتنامه دهخدا
حسن خیرالدین . [ ح َ س َ ن ِ خ َ رُدْ دی ] (اِخ ) فتیان . خطیب و امام شافعیة در جامعالنصر و یکی از مدرسان لغت عرب در مدرسه ٔ ابتدائی نابلس بود. او راست : «النصائح العصریة فی الخطب المنبریة»که همراه النفحات النبویة فی الخطب العصریة در مصر به سال 1329 ...
-
خیرالدین پاشا
لغتنامه دهخدا
خیرالدین پاشا. [ خ َ رُدْ دی ] (اِخ ) اصل او از چرکس بود و بخردی بتونس آمد و از متقربان احمدبای شد. احمدبای او را از خدمتگزاران خاصه ٔ خود گردانید و کمک بر اتمام تحصیل او کرد و بعد کارهای دیوان به او داد و او در مناصب دولتی و نظامی و سیاسی ترقیات چشم...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اسحاق افندی (خواجه ). رجوع به احمدبن خیرالدین ... شود.
-
باربروس
لغتنامه دهخدا
باربروس . [ ب ِ ] (اِخ ) از بابا اوروج تحریف شده است . این نام را اروپائیان بکاپیتن مشهور اوروج رئیس و برادرش خیرالدین رئیس اطلاق نمایند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به خیرالدین و بارباروس و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی شود.
-
پیرمحمود
لغتنامه دهخدا
پیرمحمود. [ م َ ] (اِخ ) صدفی اورنوی . وی مفتاح کنوز استاد خود خیرالدین را بترکی ترجمه کرده است .
-
خواجه اسحاق افندی
لغتنامه دهخدا
خواجه اسحاق افندی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ اِ حا اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به مولی احمدبن خیرالدین آمدینی شود.
-
علی حنفی
لغتنامه دهخدا
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ملقّب به خیرالدین . وی در علم هیئت و نجوم دست داشت . او راست : نهایةالبیان فی مقادیرالزمان ، در علم هیئت که در سال 916 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 691)...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خیرالدین آیدینی گوزل حصاری معروف بخواجه اسحاق افندی . وی شمائل النبی تألیف ابوعیسی و مقدمةالادب زمخشری را به نام اقصی الارب فی ترجمةمقدمةالادب را بترکی ترجمه کرده است . وفات او به سال 1120 هَ . ق . بود.