کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. (اِ) خیری . گل همیشه بهار که خیری نیزگویند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : چنان ننگش آمد ز کار هجیرکه شد لاله برگش بکردار خیر. فردوسی . || (ص ) مردم بی حیا. مردم بی شرم . رند. دلیر. (ناظم الاطباء). خیره : ای بخوبی بر بتان کابل و کشمیر میرماندم...
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. (ع اِ) کرم . بزرگواری . نجابت . || اصل . شکل . هیئت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است [ بدکان ] آبادان و بانعمت . (حدود العالم ).
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد [ به حدود ماوراءالنهر ] باباره و از گرگانج است . (حدود العالم ).
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس آبادان و با کشت وبرز بسیار از پسا. (حدود العالم ). نام ناحیه ٔ شمالی اصطهبانات است که میانه شمال و مغرب اصطهبانات در او افتاده است . (از فارسنامه ٔ ناصری ). نام یکی از دهستانهای بخش اصطهبانات شهرستان فساست . بح...
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ خ َ ] (ع اِ) نیکوئی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خوبی . مقابل شر : ز دلها مردمان را خیر باشد. فرخی .یار تو خیر و خرمی چون پارسای فاطمی جفت تو جود و مردی چون جفت حاتم ماویه . منوچهری .فعالش مایه ٔ خیر و جمالش آیت خوبی ...
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ خ َ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به ابوالحسن النساج شود.
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ خ َ/ خی ] (ع مص ) تفضیل دادن کسی را بر کسی دیگر. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). منه : خار الرجل عنی ؛ خیره خِیراً، خَیراً، خِیَر. خَیرَة. || برگزیدن چیزی را؛ منه : خار الشی ٔ. || نیکو شدن و صاحب خیر گردیدن . منه : خار الر...
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ خ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرد نیکوکار و دیندار و بسیارخیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خارة. || مشکور در اصطلاح درایه .
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. [ خ ِ ی َ ] (ع مص ) تفضیل دادن کسی را بر دیگری . منه : خار الرجل علی غیره خیرة، خیراً و خیرة. خیرة. || برگزیدن چیزی . منه : خار الشی ٔ خیراً و خیرة. خیرة. || نیکو و گزیده و صاحب خیر گردیدن . منه : خار الرجل خیراً. || خیر و نیکویی دادن خدا. منه :...
-
واژههای مشابه
-
گله خیر
لغتنامه دهخدا
گله خیر. [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ/ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه که در 11500گزی شمال خاوری هشتیان و 4هزارگزی شمال ارابه رو منگول به هشتیان واقع شده است . هوای آن سرد و دارای 147 تن سکنه است . آب آنجا از نهر غازان ...
-
نه خیر
لغتنامه دهخدا
نه خیر. [ ن َ خ َ / خ ِ ] (ق مرکب ) نخیر. نه . خیر. لا. (یادداشت مؤلف ).
-
دنیچه خیر
لغتنامه دهخدا
دنیچه خیر. [ دَ چ ِ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده با 164 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
ده خیر
لغتنامه دهخدا
ده خیر. [ دِه ْ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه ٔ نو. واقع در 5هزارگزی باختری شوسه ٔشاهرود به گرگان دارای 167 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).