کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیانت و جنایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خیانت نمودن
لغتنامه دهخدا
خیانت نمودن . [ ن َ ن ُ / ن ِ/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت کردن . خیانت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ). غش . استغشاش . اغتشاش . (منتهی الارب ).
-
خیانت ورزیدن
لغتنامه دهخدا
خیانت ورزیدن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خیانت کردن . خیانت نمودن : هر که خیانت ورزد دستش از حساب بلرزد. (گلستان سعدی ).
-
خیانت پیشگی
لغتنامه دهخدا
خیانت پیشگی . [ ن َ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل خیانت پیشه . نمک بحرامی . (یادداشت مؤلف ).
-
خیانت پیشه
لغتنامه دهخدا
خیانت پیشه . [ ن َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) نمک بحرام . خائن . (ناظم الاطباء). دغلباز. ناراست . (از آنندراج ).
-
خیانت کار
لغتنامه دهخدا
خیانت کار. [ ن َ ] (ص مرکب ) خائن . خیانتگر. (یادداشت مؤلف ) : خیانتکار ترسناک بود. (قرةالعیون ).
-
خیانت کاری
لغتنامه دهخدا
خیانت کاری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) دغلبازی . ناراستی . ناپاکی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خیانت کننده
لغتنامه دهخدا
خیانت کننده . [ ن َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) خوّان . خائن .
-
خیانت ورز
لغتنامه دهخدا
خیانت ورز. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) خیانت کننده . خائن .
-
خیانت ورزی
لغتنامه دهخدا
خیانت ورزی . [ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل خیانت ورز. عمل خیانتگر.
-
جستوجو در متن
-
جنایت
لغتنامه دهخدا
جنایت . [ ج ِ ی َ ] (از ع ، اِ) گناه . || (مص ) گناه کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || چیدن میوه از درخت . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (ربنجنی ). بکسر جیم و تخفیف نون ، در اصل چیدن میوه از درخت باشد ونقل به ایجاد و احداث شر و سپس بخود شر وز آن پس بفعل حرام ش...
-
معرة
لغتنامه دهخدا
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (ع اِ) گناه . || رنج . (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی . (دهار) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). || خونبها. (منتهی ال...
-
حسبة
لغتنامه دهخدا
حسبة. [ ح ِ ب َ ] (ع مص ) شمردن . حساب . (تاج المصادر زوزنی ). || پنداشتن . (زوزنی ). || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن . یا دفن کردن در سنگستان . || (اِ) مزد. ثواب . اجر. || امید مزد و ثواب از خدای عزوجل . ج ، حِسَب . || تدبیر: هو حسن الحسبة؛ او ...
-
قانون اساسی
لغتنامه دهخدا
قانون اساسی . [ ن ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قانون یک سلسله قواعدی است که شکل حکومت و سازمان قوای سه گانه ٔ کشور و امتیازات و تکالیف افراد را نسبت بدولت بیان میکند. مسائلی که معمولاً در قانون اساسی حل و فصل میشود عبارت است از:شکل حکومت (سلطنتی یا...
-
نادرشاه افشار
لغتنامه دهخدا
نادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در 28 محرم سال 1100 هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او امامقلی قرقلو از ایل افشار بود، ایل افشار از ایل هائی است که شاه عباس کبیر به دوران سلطنت خ...