کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیانتکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
خیانت کار
لغتنامه دهخدا
خیانت کار. [ ن َ ] (ص مرکب ) خائن . خیانتگر. (یادداشت مؤلف ) : خیانتکار ترسناک بود. (قرةالعیون ).
-
جستوجو در متن
-
ناپاک دست
لغتنامه دهخدا
ناپاک دست . [ دَ ] (ص مرکب ) خائن . که صحت عمل ندارد. که درستکار نیست . خیانتکار.
-
خیانت کار
لغتنامه دهخدا
خیانت کار. [ ن َ ] (ص مرکب ) خائن . خیانتگر. (یادداشت مؤلف ) : خیانتکار ترسناک بود. (قرةالعیون ).
-
غوادر
لغتنامه دهخدا
غوادر. [ غ َ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غادِرة. (اقرب الموارد). زنان بیوفا و پیمان شکن و خیانتکار و مکار. رجوع به غادرة شود.
-
خائن طبع
لغتنامه دهخدا
خائن طبع. [ءِ طَ ] (ص مرکب ) خیانت پیشه . خیانتکار : آب نرم است ولی خائن طبعساده رنگ است ولی پیچ و خم است .خاقانی .
-
ذربة
لغتنامه دهخدا
ذربة. [ ذِ ب َ ] (ع اِ) غُدّة. گره گوشت . سنگریزه مانندی که در گردن مردم یا ستور پیدا آید. || (ص ) زن بدزبان . زن زبان دراز. بذیةاللسان و خیانتکار.(منتهی الارب ). بلندآواز. (مهذب الاسماء). ج ، ذَرِب .
-
مغل
لغتنامه دهخدا
مغل . [ م ُ غ ِل ل ] (ع ص ) جایی که غله ٔ فراوان حاصل آرد. (ناظم الاطباء). برومند. غله دهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا این غایت قریب به صدهزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیه های معظم ومزارع مغل و باغهای پرنعمت ... به مدعیان آن بازفرمو...
-
ریاکار
لغتنامه دهخدا
ریاکار. (ص مرکب )مُرائی . (منتهی الارب ). مکار و کسی که در کارها مکر و غدر و نفاق می کند. مزور. (ناظم الاطباء). مکار. دورو. منافق . مرایی . (آنندراج ). شخصی است که همچو بازیگر حرکات و تشبیهات او را حقیقتی نیست و لقبی است از برای آنان که صورةً و ظاهرا...
-
نااستوار
لغتنامه دهخدا
نااستوار. [ اُ ت ُ ] (ص مرکب ) غیرمحکم . (شعوری ). سست . ناپایدار. بی ثبات نامطمئن . ناخاطرجمع. بی اعتبار: هرط فی الکلام ؛ سخن نااستوار و ردی گفت . امر مُعثَلِب ؛ کاری نااستوار. (منتهی الارب ). سخنی نااستوار، بی اعتبار و نادرست . بندی نااستوار. سست ....
-
غدار
لغتنامه دهخدا
غدار. [ غ َدْ دا ] (ع ص ) بی وفا (مذکر و مؤنث در وی یکسان است ). تأنیث آن غداره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار بی وفا. (غیاث اللغات ). پیمان شکن و خیانت کننده به کسی ، گفته اند غدر در اصل به معنی اخلال در چیزی و ترک آن وضع شده و معنی نقض عهد، م...
-
دزد
لغتنامه دهخدا
دزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت ب...
-
داریوش سوم
لغتنامه دهخدا
داریوش سوم . [ دارْ ش ِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) این شاه که او را در کتب پهلوی «داراپسر دارا» خوانده اند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوه ٔ داریوش دوم است . بنابراین داریوش سوم نسبش با فاصله ٔ سه نسل به داریوش دوم میرسد و بهمین جهت او را «پسر دارا» (...