کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیال و خواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کج خیال
لغتنامه دهخدا
کج خیال . [ ک َ ] (ص مرکب ) کج فکر. کج اندیش . || شکاک . بددل .
-
شیطان خیال
لغتنامه دهخدا
شیطان خیال . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه مانند شیطان در هر کاری وسوسه می کند. (ناظم الاطباء). سیی ءالظن . بداندیش . (یادداشت مؤلف ).
-
مردم خیال
لغتنامه دهخدا
مردم خیال . [ م َ دُ ] (ص مرکب ) کسی که توهم کند چیزی را که وجود نداشته باشد. (ناظم الاطباء) : که این اژدها خوی مردم خیال نهنگی است کاورده بر ما زوال .نظامی .
-
پریشان خیال
لغتنامه دهخدا
پریشان خیال . [ پ َ ] (ص مرکب ) مضطرب . پراکنده فکر.
-
خیال باطل
لغتنامه دهخدا
خیال باطل . [ خ َ / خیا ل ِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تصور احمقانه . (ناظم الاطباء). تصور باطل . پندار بیهوده . گمان گزافه . توهم نابجا.
-
خیال خام
لغتنامه دهخدا
خیال خام .[ خ َ / خیا ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تصور بیهوده . پندار خام . توقع بیجا. هوس بیجا. (ناظم الاطباء).
-
خیال خلافت
لغتنامه دهخدا
خیال خلافت . [ خ َ / خیا ل ِ خ ِ ف َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرص . هوس . (ناظم الاطباء).
-
خیال کردن
لغتنامه دهخدا
خیال کردن . [ خ َ / خیا ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصور کردن . (ناظم الاطباء). گمان بردن . || متصور شدن . متشکل شدن .
-
خیال واهی
لغتنامه دهخدا
خیال واهی . [ خ َ / خیا ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنجرود. تصور بیجا. (ناظم الاطباء). تصور باطل . تصور بی فایده . تصور بیهوده . گمان بیهوده .
-
خیال اندود
لغتنامه دهخدا
خیال اندود. [ خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) باخیال . پرخیال . (از آنندراج ) : پادشاه از دل خیال اندوددر عجب ماند کاین چه شاید بود.میرخسرو.
-
خیال اندیش
لغتنامه دهخدا
خیال اندیش . [خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) اندیشنده به خیال . آنکه خیال های باطل برای آینده در سر می پروراند : ای بسا گنج آکنان کنجکاوکان خیال اندیش را شد ریش گاو. مولوی .یکی امروز کامران بینی دیگری را دل از مجاهده ریش روزکی چند باش تا بخوردخاک مغز سر خ...
-
خیال انگیز
لغتنامه دهخدا
خیال انگیز. [ خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) انگیزنده ٔ خیال . آنچه موجب تخیل شود. آنچه خیال را در ذهن بپروراند : هرکو نکند فهمی زین کلک خیال انگیزنقشش بحرام ار خود صورتگر چین باشد.حافظ.
-
خیال باز
لغتنامه دهخدا
خیال باز. [ خ َ / خیا ] (نف مرکب ) کسی که تصور کاری را کند بدون آنکه آن کار را انجام دهد. خیال باف . (ناظم الاطباء). خیال ساز. آنکه فانوس خیال را بکار اندازد. (یادداشت مؤلف ) : بازیچه ٔ لعبت خیالت زین چشم خیال بازگشتم . سیدحسن غزنوی .در پرده ٔ دل آم...
-
خیال بافی
لغتنامه دهخدا
خیال بافی . [ خ َ / خیا ] (حامص مرکب ) خیال پروری . خیال بازی : خیال بافی از آن شیوه ساختم طالب که اختراع سخنهای خوش قماش کنم .طالب آملی (از آنندراج ).
-
خیال بند
لغتنامه دهخدا
خیال بند. [ خ َ / خیا ب َ ] (نف مرکب ) شاعر که بطرز هندی شعر گوید. (یادداشت بخط مؤلف ).