کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خِنِس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ َ ] (ع مص ) سپس ماندن . یقال : خنس عنه خنساً و خنوساً. || سپس کردن و گذشتن از آن . یقال : خنس زیداً. || گرفتن نر انگشت . یقال : خنس الابهام . || غایب کردن دیگری را.یقال : خنس بفلان . منه الحدیث : یخرج عنق من النار فتخنس بالجبارین فی النار؛ ...
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ َ ن َ ] (ع اِمص ) سپس رفتگی بینی از روی با اندک بلندی سر آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). || از عیوب اسب که در فوق دومنخره ٔ او فرورفتگی دیده میشود و بر اثر آن اسب نفسش تنگ میشود و نمی تواند بدود. (صبح الاعشی ج 2 ص 25).
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ «اخنس » و «خنساء». (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) اقرب الموارد). رجوع به «اخنس » و «خنساء» شود.
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ ُ ن ُ ] (ع اِ) آهوان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || گاوان . || جای آهوان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ ُن ْ ن َ ] (ع اِ) ستاره ها. || ستاره های سیار. || (اِخ ) پنج سیاره ، یعنی «زحل »، «مشتری »، «مریخ »، «زهره » و «عطارد». (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : امیرالمؤمنین (ع ) گفت : یا رسول اﷲ رفتن خنس را به آفتاب و ماهتاب یاد...
-
خنس و فنس
لغتنامه دهخدا
خنس و فنس . [ خ ِ ن ِ س ُ ف ِ ن ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ناراحتی . اشکال . رنج . سختی .- به خنس وفنس افتادن ؛ به ناراحتی و اشکال افتادن . به سختی افتادن .
-
واژههای همآوا
-
خنث
لغتنامه دهخدا
خنث . [ خ َ ] (ع مص ) استهزاء کردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || سرمشک را بیرون نوردیدن و آب خوردن از آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خنث السقاء.
-
خنث
لغتنامه دهخدا
خنث . [ خ َ ن َ ] (ع مص ) دوتا شدن . شکسته گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خنث
لغتنامه دهخدا
خنث . [ خ َ ن ِ ] (ع ص ) سست . شکسته . دوتاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خنث
لغتنامه دهخدا
خنث . [ خ ِ ] (ع اِ) جماعت متفرق . || درون دهان که نزدیک دندانها باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خنث
لغتنامه دهخدا
خنث . [ خ ُ ] (ع اِمص ) شکستگی . دوتایی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خناث .
-
خنث
لغتنامه دهخدا
خنث . [ خ ُ ن َ ث ُ ] (ع ص ) یا خنث ؛ ای مرد شکسته ٔ دوتاه . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ َ ] (ع مص ) سپس ماندن . یقال : خنس عنه خنساً و خنوساً. || سپس کردن و گذشتن از آن . یقال : خنس زیداً. || گرفتن نر انگشت . یقال : خنس الابهام . || غایب کردن دیگری را.یقال : خنس بفلان . منه الحدیث : یخرج عنق من النار فتخنس بالجبارین فی النار؛ ...
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ َ ن َ ] (ع اِمص ) سپس رفتگی بینی از روی با اندک بلندی سر آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). || از عیوب اسب که در فوق دومنخره ٔ او فرورفتگی دیده میشود و بر اثر آن اسب نفسش تنگ میشود و نمی تواند بدود. (صبح الاعشی ج 2 ص 25).