کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خُم و نی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ ِم م ] (ع اِ) بستان خالی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ ُ ] (ص ) ساکت . خاموش . (از ناظم الاطباء).
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ ُم م ] (اِخ ) نام چاهی است بمکه که عبدشمس بن عبدمناف آن را حفر کرده است . (منتهی الارب ).- غدیر خم . رجوع به ذیل همین ترکیب شود.
-
نیم خم
لغتنامه دهخدا
نیم خم . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) گلدان . گلدان سفالین . اصیص ؛ تغار. (یادداشت مؤلف ): الاصیص ؛ نیم خم که در او شاهسپرم کارند. (السامی ) (یادداشت مؤلف ).
-
دختر خم
لغتنامه دهخدا
دختر خم . [ دُ ت َ رِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب انگوری . (برهان ). کنایه از مطلق شراب . (آنندراج ). کنایه از شراب لعلی . (فرهنگ فارسی ). شراب . بنت خابیه . (یادداشت مؤلف ).
-
رینه خم
لغتنامه دهخدا
رینه خم . [ رُن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) رویینه خم . (برهان ). کوس . دمامه . نقاره ٔ بزرگ . (برهان ). رجوع به رویینه خم شود.
-
شصت خم
لغتنامه دهخدا
شصت خم . [ ش َ خ َ ] (ص مرکب ) ظاهراً به اندازه ٔ شصت کمند : همی رفت رستم چو پیل دژم کمندی به بازو درون شصت خم .فردوسی .
-
لاجوردینه خم
لغتنامه دهخدا
لاجوردینه خم . [ لاج ْ / ج َ وَ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) به معنی لاجوردی سقف است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ). لاجورد خم .
-
خم خوردن
لغتنامه دهخدا
خم خوردن . [ خ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریب خوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : خم زلف تو خورده ام از آن روشانه وش می کشم خلال بر مو.طالب آملی (از آنندراج ).
-
خم روئین
لغتنامه دهخدا
خم روئین . [ خ ُ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روئینه خم . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ذیل خم شود.
-
خم زلف
لغتنامه دهخدا
خم زلف . [ خ َ م ِ زُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیچ زلف . (یادداشت بخط مؤلف ). || نزد صوفیه اسرار الهی را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
خم سنگینه
لغتنامه دهخدا
خم سنگینه . [ خ ُ م ِ س َ گی ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) خم سنگین . رجوع به خم سنگین شود : داشت خنبی چند از روی بگنجینه که در او نرسیدی پیل از سینه رزبان آمد با حمیت دیرینه خونشان افکند اندر خم سنگینه .منوچهری .
-
خم سینی
لغتنامه دهخدا
خم سینی . [ خ َ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از خمیدگی های روده که بشکل دندانه ٔ حرف «س » است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خم شدن
لغتنامه دهخدا
خم شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دولا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). دوتا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || کج شدن . منحنی شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). خمیدن .
-
خم غدیر
لغتنامه دهخدا
خم غدیر. [ خ ُ م ِ غ َ ] (اِخ ) غدیر خم . رجوع به غدیر خم شود.