کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَلْقَهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خلقة
لغتنامه دهخدا
خلقة. [ خ َ / خ ِق َ ] (ع مص ) خلق . آفریدن . || (اِمص ) آفرینش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خلقة
لغتنامه دهخدا
خلقة. [ خ َ ل َ ق َ ] (ع اِ) ابر مستوی . || باران . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خلقة
لغتنامه دهخدا
خلقة. [ خ َ ل ِ ق َ ] (ع ص ) پرباران . منه : سحابة خلقه ؛ ابری که در آن اثر باران باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
خلقة
لغتنامه دهخدا
خلقة. [ خ ُ ق َ ] (ع اِمص ) ملاست . نرمی . تابانی .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
جستوجو در متن
-
آویخته چشم
لغتنامه دهخدا
آویخته چشم . [ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه خلقةً چشمی مسترخی دارد. مُطْرِق .
-
ضلع
لغتنامه دهخدا
ضلع. [ ض َ ل ِ ] (ع ص ) کَژِ خِلْقی (فان لم یکن خلقةً فهو ضالع). (منتهی الارب ).
-
قرفة
لغتنامه دهخدا
قرفة. [ ق ُ ف َ ] (ع اِ) چیزی است برآمده میان لب زَبَرین خلقة. (از بحر الجواهر).
-
نحف
لغتنامه دهخدا
نحف . [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) نحیف . نزار، یا آنکه خلقةً کم گوشت است نه از ضعف و هزال . (از المنجد). رجوع به نحیف شود.
-
صبحاء
لغتنامه دهخدا
صبحاء. [ ص َ ] (ع ص ) تأنیث اصبح . زن فورموی . (منتهی الارب ). زنی که موی سرخ و سپید دارد خلقةً. || (اِخ ) نام اسپی . (منتهی الارب ).
-
دعارة
لغتنامه دهخدا
دعارة. [ دَ عارْ رَ ] (ع اِمص ) بدی و سوء خلق ، گویند: فی خلقه دعارة؛ یعنی بدی است در خوی او. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
تابانی
لغتنامه دهخدا
تابانی . (حامص ) (از: تابان ) درخشانی . (آنندراج ). ملاسة. خلوقه . خلاقه . خلقه . دفص . (منتهی الارب ). تلألؤ : لعل را زآن هست گنج مقتبس سنگ را گرمی و تابانی وبس . مولوی .|| لغزندگی . نسوئی .
-
دغمرة
لغتنامه دهخدا
دغمرة. [ دَ م َ رَ ] (ع اِمص ) بدخوئی . (منتهی الارب ). شراست و بدی خلق و خوی : فی خلقه دغمرة؛در خوی او شر است و لؤم است . (از اقرب الموارد).
-
مخترجة
لغتنامه دهخدا
مخترجة. [ م ُ ت َ رَ ج َ] (ع ص ) شتر ماده که بر خلقت شتر بر بختی برآید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ماده شتری که خلقة مانا به شتر بختی نر باشد. (ناظم الاطباء).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عطیة. وی گفت : عمربن عبدالعزیز در وقت وفات ، پسرش عبدالملک را چنین گفت : «الحمدﷲ الذی جعل الموت حتماً واجباً علی خلقه ثم سوی فیه بینهم ...». (از سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 270).