کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَط و خال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ ُطط ] (اِخ ) موضع حیی . (ناظم الاطباء).
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ ُطط / خ َطط ] (ع اِ) راه بزرگ . شاهراه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
صلیبی خط
لغتنامه دهخدا
صلیبی خط. [ ص َ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از خط چهارگوشه . || در سکندرنامه مراد از جریب مساحت [ است ]. (غیاث اللغات ).
-
ولایتی خط
لغتنامه دهخدا
ولایتی خط. [ وَ / وِ ی َ خ َطط / خ َ ] (اِ مرکب ) خط نستعلیق . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حسن خط
لغتنامه دهخدا
حسن خط. [ ح ُ ن ِخ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوشنویسی : ای حسن خط از دفتر خلاق تو بابی شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی .سعدی .
-
خط آسمان
لغتنامه دهخدا
خط آسمان . [ خ َطْ طِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبیکه ؛ راه ستاره ها که مسیر آنها در آسمان است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به حبیکه در این لغت نامه شود.
-
خط آموختن
لغتنامه دهخدا
خط آموختن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن یاد دادن . نوشتن آموختن . اِکتاب ؛ کتابت آموختن .
-
خط ارتباط
لغتنامه دهخدا
خط ارتباط. [ خ َطْ طِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مسیری که واسطه ٔ ارتباط یک واحد است در لشکرکشی با سایر قسمتها بخصوص مرکز فرماندهی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خط ارمنی
لغتنامه دهخدا
خط ارمنی . [ خ َطْ طِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطقوم آرمنی . رجوع به تاریخ ایران باستان ص 98 شود.
-
خط ازرق
لغتنامه دهخدا
خط ازرق . [ خ َطْ طِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام خط چهارم باشد از جمله ٔ هفت خط جام جم وآنرا خط سیاه نیز گویند. (برهان قاطع) : لعل در جام تا خط ازرق شعله در چرخ اخضر اندازد. خاقانی .می احمر از جام تا خط ازرق ز پیروزه لعل بدخشان نماید. خاقانی ...
-
خط افق
لغتنامه دهخدا
خط افق . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دایره ٔ افق . (آنندراج ). رجوع به افق در این لغت نامه شود : برنگ خط افق تا زمین شود یکسان اگر شکوه تو گردد بچرخ سایه فکن .تأثیر (از آنندراج ).
-
خط افقی
لغتنامه دهخدا
خط افقی . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر خطی که در موازات افق رسم کنند. (ناظم الاطباء).
-
خط الفبایی
لغتنامه دهخدا
خط الفبایی . [ خ َطْ طِ اَ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحله ٔ پنجم از مراحل سیر خطوط است که هر صدا علامت مخصوص دارد،مانند خط امروزی ما اگر کاملاً رعایت اعراب را کرده باشیم مثل اینکه در قرآن مراعات می کنند. (از تاریخ ایران باستان ص 15). رجوع به خط ...
-
خط الماس
لغتنامه دهخدا
خط الماس . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط میگون از مصطلحات است برای موی خط مردم سفیدرنگ که مایل به اندک سرخی یا سپیدی باشد. (آنندراج ). خط راه میگون از مصطلحات . (غیاث اللغات ).
-
خط اول
لغتنامه دهخدا
خط اول . [ خ َطْ طِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف اول از حروف که الف باشد. || عرش . || مکه ٔ معظمه . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).