کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَبِيثَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خبیث
لغتنامه دهخدا
خبیث . [ خ ِب ْ بی ] (ع ص ) پرخُبث . زشتکار. (از اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ، خبیثون ، خبیثین .
-
خبیث
لغتنامه دهخدا
خبیث . [ خ َ ] (ع ص ) پلید. ناپاک .ضد طیب . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة). ج ، خُبُث ، خُبَثاء، اَخباث ، خَبَثَه ،خَبیثون . جج ، اخابیث : قل لایستوی الخبیث والطیب ولو اعجبک کثرة الخبیث . (قرآن 100/5). ماکان اﷲ لیذر المؤم...
-
عرق خبیث
لغتنامه دهخدا
عرق خبیث . [ ع َ رَ ق ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عرق انگلیسی ، که نوعی مرض است . رجوع به عرق انگلیسی شود.
-
خبیث الطعمه
لغتنامه دهخدا
خبیث الطعمه . [ خ َ ثُطْ طُ م َ ] (ع ص مرکب ) مجازاً در معنی حرام خوار استعمال میشود.
-
جستوجو در متن
-
عفری
لغتنامه دهخدا
عفری . [ ع ِ ری ی ] (ع ص ) مرد نیک خبیث کربز. (منتهی الارب ). خبیث منکر. (اقرب الموارد).
-
لاط
لغتنامه دهخدا
لاط. [ لاطط ] (ع ص ) مرد پلید: لاطٌ ملطٌ؛ آنکه خود خبیث باشد و یارانش نیز خبیث . (منتهی الارب ).
-
ملط
لغتنامه دهخدا
ملط. [ م ُ ل ِطط ] (ع ص ) لاط ملط؛ آنکه خود خبیث باشد و یارانش نیز خبیث . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نبیث
لغتنامه دهخدا
نبیث . [ ن َ ] (ع ص ) خبیث نبیث ؛ مردخبیث بد. (منتهی الارب ). خبیث شریر. (ناظم الاطباء). شریر. و در لسان آرد: خبیث نبیث ینبث شره ؛ ای یخرجه .(اقرب الموارد). || (اِ) خاکی که از چاه برآورند. (از معجم متن اللغة). رجوع به نبیثة شود.
-
تخبیث
لغتنامه دهخدا
تخبیث . [ ت َ ] (ع مص ) خبیث گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
حرافش
لغتنامه دهخدا
حرافش . [ ح ُ ف ِ ] (ع اِ) مار خبیث . (منتهی الارب ).
-
ذقطة
لغتنامه دهخدا
ذقطة. [ ذُ ق َ طَ ] (ع ص ) مرد پلید. رجل خبیث .
-
ذقیط
لغتنامه دهخدا
ذقیط. [ ذَ ] (ع ص ) مرد خبیث . مرد پلید.
-
خبیثون
لغتنامه دهخدا
خبیثون . [ خ ِب ْ بی ] (ع ص ) این کلمه جمع خِبّیث است در حالت رفعی .
-
خبیثین
لغتنامه دهخدا
خبیثین .[ خ ِب ْ بی ] (ع اِ) ج ِ خِبّیث در حالت نصب و جری .