کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خویشتندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
خویشتن دار
لغتنامه دهخدا
خویشتن دار.[ خوی / خی ت َ ] (نف مرکب ) خوددار. بردبار. عفیف . عفیفه . پرهیزگار. صبور. (یادداشت مؤلف ) : خویشتن دار باش و بی پرخاش هیچکس را مباش عاشق غاش . رودکی .مهلب [ بن ابی صفره ] اندر سپاه عبدالرحمن بود اما خویشتن دار و بخرد و مردانه کاری بود. (...
-
جستوجو در متن
-
رست
لغتنامه دهخدا
رست . [ رُ ] (مص مرخم ، اِمص ) رُستن . (ناظم الاطباء). مصدر مرخم رُستن . روییدن و سبز شدن و سبزه از زمین برآمدن . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). روییدن . (از فرهنگ جهانگیری ). گاهی به معنی مصدری یعنی روییدن از زمین . (از شعوری ج 2 ص 2...