کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوچه
لغتنامه دهخدا
خوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) گل بستان افروز. خوچ . || تاج خروس . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوچ .
-
واژههای مشابه
-
گل خوچه
لغتنامه دهخدا
گل خوچه . [ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) جنبانیدن انگشتان در زیر بغل و خاریدن پهلو و کف پای مردم تا به خنده آیند. (برهان ) (آنندراج ). غلغلچ . غلغلک .
-
جستوجو در متن
-
خوژه
لغتنامه دهخدا
خوژه . [ ژَ /ژِ ] (اِ) تاج خروس . خوچه . عرف . عفریه . (زمخشری ).
-
تاج خروس
لغتنامه دهخدا
تاج خروس . [ ج ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکه ٔ گوشت سرخی که روی سر خروس است . (فرهنگ نظام ). پاره ای گوشت سرخ ، برهنه از پر که بر سر خروس است . گوشت پاره ٔ سرخ و مضرس که بر فرق خروس برآمده است . خوچ . خوچه . خودخروج . خود خرده . (برهان ):عرف ....