کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خونریزخو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خونریزخو
لغتنامه دهخدا
خونریزخو. (ص مرکب ) سفاک . آنکه عادت بکشتار دارد. آنکه او را خوی کشتار است : ور بود مریخی خونریزخوجنگ و بهتان و خصومت جوید او.مولوی .
-
جستوجو در متن
-
مریخی
لغتنامه دهخدا
مریخی . [ م ِرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به مریخ . || از مریخ . || داری صفات مریخ : ور بود مریخی خونریزخوجنگ و بهتان و خصومت جوید او. مولوی .خشم مریخی نباشد خشم اومنقلب روغالب و مغلوب خو. مولوی .|| نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه ).
-
خو
لغتنامه دهخدا
خو. (اِ) خصلت . (بحر الجواهر). سجیه . (منتهی الارب ). سرشت . طبیعت . نهاد. طبع. مزاج . (از برهان قاطع)(از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : ملول مردم کالوس و بی محل باشندمکن نگارا این خو وطبع را بگذار. ابوالمؤید بلخی .بسان پلنگ ژیان بد بخوی نکردی...