کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خونخواهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خونخواهی
لغتنامه دهخدا
خونخواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) طلب انتقام از جهت ریخته شدن خون کسی . (از ناظم الاطباء). طلب خون کسی کردن . طلب ثار. (یادداشت مؤلف ) : هر که زین شغل یافت آگاهی کآمد آن شیر دل بخونخواهی . نظامی .مختاربن ابی عبیده ثقفی بخونخواهی حسین بن علی علیهم...
-
واژههای مشابه
-
خونخواهی کردن
لغتنامه دهخدا
خونخواهی کردن . [ خوا / خاک َ دَ ] (مص مرکب ) طلب ثار کردن . طلب خون کسی کردن . قصاص خواستن . (از آنندراج ) : من که شادی مرگ کردم گر کشد قاتل مراشرم بادم مخلص ار در حشر خونخواهی کنم .مخلص کاشی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
کین ستدن
لغتنامه دهخدا
کین ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . انتقام گرفتن . خونخواهی کردن . و رجوع به کین ستان شود.
-
کین ستانی
لغتنامه دهخدا
کین ستانی . [ س ِ ] (حامص مرکب ) انتقام . (ناظم الاطباء). انتقامجویی . انتقام کشی . خونخواهی . اخذ ثار : چو کین آوری کین ستانی کنم شوی مهربان مهربانی کنم . نظامی .رجوع به کین ستان شود.
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) الضبی ، زیدالفوارس . پسر او حصین در یوم دارة مأسل به دست عتبةبن شتیر کشته شد و او با قوم خود به خونخواهی پسر برخاست . رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 43 و 44 شود.
-
نابی
لغتنامه دهخدا
نابی . (اِخ ) ابن زیادبن ظبیان ، از دلاوران عرب است و به دست مصعب بن زبیر کشته شد و برادرش عبیداﷲبن زیاد به خونخواهی وی برخاست . شرح این ماجرا در البیان و التبیین ج 1 حاشیه ٔ ص 360 آمده است .
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سعدبن نفیل الازدی . از مردم ازدشنوءة و از رؤسای کوفه است با سلیمان بن صرد به خونخواهی حسین (ع ) برخاست و با بنی امیه جنگ کرد. و به سال 65 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
-
کین آوری
لغتنامه دهخدا
کین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . رجوع به مدخل قبل شود. || انتقامجوئی . خونخواهی : میان ار ببستی به کین آوری به ایران نکردی کسی سروری . فردوسی .وگر بازگونه بود داوری که شه میل دارد به کین آوری . نظامی .کرم کن نه پرخاش و کین آوری که ع...
-
کینه خواستن
لغتنامه دهخدا
کینه خواستن . [ ن َ / ن ِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) انتقام جستن . انتقام جویی کردن . خونخواهی کردن : پریان به فرمان آن آمدند دلش بدان کینه خواستن شاد شد. (قصص الانبیاء ص 34). و کینه ٔ جد بخواست از سلم و تور. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). و رجوع به کین خو...
-
کینه گزاری
لغتنامه دهخدا
کینه گزاری . [ ن َ / ن ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) انتقامجویی . انتقام طلبی . خونخواهی : نیل ِ دهنده تویی به گاه عطیت پیل ِ دمنده به گاه کینه گزاری . رودکی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کینه گزار شود.
-
حردوس
لغتنامه دهخدا
حردوس . [ ] (اِخ ) یا خردوس ، یا جردوش ، یا کردوی (به اختلاف نسخ ). نام یکی ازپادشاهان ملوک الطوائف یهود که به خونخواهی یحیی جمعی کثیر و از جمله قاتل یحیی را بکشت تا خون یحیی از جوشیدن بنشست . و در حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 140 آنرا با خاء معجمه نوشته ...
-
توابین
لغتنامه دهخدا
توابین . [ ت َوْ وا ] (اِخ ) جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین حضرت امام حسین ساخته و در جنگ برخلاف آن حضرت شرکت کرده بودند، پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده پشیمان شده توبه کردند و نام خود را «توابین » گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آن حضر...
-
خون جستن
لغتنامه دهخدا
خون جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) قصاص خواستن . (آنندراج ). طلب خون کردن . خونخواهی نمودن . (یادداشت بخط مؤلف ) : جهان را عشق عالم سوز اگر بر یکدگر سوزدکه خون شبنم از خورشید عالمتاب می جوید.صائب (از آنندراج ).