کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خونخوارگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خونخوارگان
لغتنامه دهخدا
خونخوارگان . [ خوا/ خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ خونخواره : گاه چون خونخوارگان خفتان بخون اندرکشدگاه چون دوشیزگان اندر زر و زیور شود.فرخی .
-
جستوجو در متن
-
بازارگان
لغتنامه دهخدا
بازارگان . (اِ مرکب ) سوداگر را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بازرگان و سوداگر و تاجر. (ناظم الاطباء). بازرگان و سوداگر مایه دار. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. بازاری . کاسب : که این نامور مرد بازارگان که دیبا فروشد بدی...
-
خفتان
لغتنامه دهخدا
خفتان . [ خ ِ ] (اِ) نوعی از جبه و جامه ٔ روز جنگ باشد که آنرا قزاگند گویند و ترکی قلمقاقی خوانند. (از برهان قاطع). درع . گَبر. (صحاح الفرس ). جوشن . (مهذب الاسماء). تِجفاف . (منتهی الارب ). جامه ای هنگفت وسطبر بوده است از ابریشم یا پشم و شمشیرزننده ...
-
خور
لغتنامه دهخدا
خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) هور. خورشید. آفتاب . مهر. شارق . شمس . ذُکاء. بیضا. بوح . یوح . عجوز. تبیراء. غزاله . لولاهه . ابوقابوس . حورجاریه . اختران شاه . لیو. نیر اعظم . نیر اکبر. ارنة. شرق . جای آن در فلک چهارم است . (یادداشت مؤلف ) : شکوفه همچو...