کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خونابه آشام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خونابه آشام
لغتنامه دهخدا
خونابه آشام . [ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) کنایه از ظالم . دل آزار. (آنندراج ). || غمخوار : رفت صادق خان ز دهر آن نور چشم مردمی در غمش چون مردمک خونابه آشامیم ما.کلیم (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
گرمی خونابه
لغتنامه دهخدا
گرمی خونابه . [ گ َ ی ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بسیاری و شتاب و تعجیل در گریه باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
خونابه بار
لغتنامه دهخدا
خونابه بار. [ ب َ / ب ِ] (نف مرکب ) خونابه ریز. پراشک . اشک ریز : پیش در تو هرشب خاقانی از هوایت دو چشم نرگسین را خونابه بار کرده .خاقانی .
-
خونابه ریز
لغتنامه دهخدا
خونابه ریز. [ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) اشک ریز. خونابه بار : بشب زنده داران بیگاه خیزبخاکی غریبان خونابه ریز.نظامی .