کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
می خوشی
لغتنامه دهخدا
می خوشی . [ م َ / م ِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) صفت می خوش . نه ترش و نه شیرین بودن . شیرین با کمی ترشی . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به می خوش شود.
-
ناف بر خوشی زدن
لغتنامه دهخدا
ناف بر خوشی زدن . [ ب َ خوَ / خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آن است که اگر ماماچه در وقت بریدن ناف طفل نوزائیده خوشحال باشد و به خوشحالی ببرد آن طفل پیوسته خوشوقت بوده به خوشحالی بگذراند، گویند «ناف او رابه خوشی زده اند» و همچنین اگر در ساعت نیک بریده باشند....
-
ناف بر خوشی گرفتن
لغتنامه دهخدا
ناف بر خوشی گرفتن . [ ب َ خوَ / خ ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به ناف بر خوشی زدن شود.
-
ناف به خوشی زدن
لغتنامه دهخدا
ناف به خوشی زدن . [ ب ِ خوَ / خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ناف بر خوشی زدن .ناف بر خوشی گرفتن . رجوع به ناف بر خوشی زدن شود.
-
جستوجو در متن
-
خوب تا کردن
لغتنامه دهخدا
خوب تا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رفتار خوش کردن . با خوشی معامله کردن . نیکویی کردن .
-
نعلبندی کردن
لغتنامه دهخدا
نعلبندی کردن . [ ن َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعلبندی کرده است ؛ یعنی از راه دور آمده و به خوشی و ناخوشی چیزی گرفته . (آنندراج ).
-
ارغداد
لغتنامه دهخدا
ارغداد. [ اِ غ ِ ] (ع مص ) آسان و نادشوار بودن . || فراوان بودن . || با فراخی و خوشی زیست کردن .
-
زبوخه
لغتنامه دهخدا
زبوخه . [ زَ خ َ ] (اِ) ذوق و خوشی که از مباشرت آدمی را حاصل شود. و براء مهمله نیز لغت است . (شرفنامه ٔ منیری ). آن خوشی و لذتی را گویند که در حین جماع کردن به هم رسد. (برهان قاطع) (آنندراج ).خوشی و لذت جماع . (ناظم الاطباء). مصحف ربوخه . (حاشیه ٔ بر...
-
ارغلداد
لغتنامه دهخدا
ارغلداد. [ اِ غ ِ ] (ع مص ) فراخ عیش و خوش زیست شدن . با خوشی و فراخی زیست کردن . || آسان و نادشوار بودن .
-
بیرستای عید
لغتنامه دهخدا
بیرستای عید. [ رُ ی ِ عی ] (اِ مرکب ) خوشی ساده و خالص . (ناظم الاطباء). رجوع به بیروستائی عید کردن شود.
-
رامش کردن
لغتنامه دهخدا
رامش کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شادی کردن . بطرب و خوشی پرداختن . بسرور و شادمانی پرداختن : و ایشان را [ سوریان را ] ساز و چهارپا داد تا رایگان پیش اندک مردم رامش کنند. (مجمل التواریخ و القصص ).تا کدامین باغ ازو خرمتر است کاو برامش کردن آنجامیر...
-
انتعاش کردن
لغتنامه دهخدا
انتعاش کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیش کردن . خوشی کردن : می پرست من می و پیمانه نگذارد ز دست انتعاشی هر دم از روی دل ما میکند. اسیر (از بهار عجم ).بخواب نیست خیالی میسرم که شبی خیال خواب کنم شاید انتعاش کنم .اسیر (از بهار عجم ).
-
تفریح
لغتنامه دهخدا
تفریح . [ ت َ ] (ع مص ) شاد کردن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). شادمانه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شادمان کردن . (از اقرب الموارد). || (اِ) فرح و خوشی و عیش و تماشاو تفرج و گشت و لهو و بازی . (ناظم الاطباء) : و بدان تنزه...
-
لذت بردن
لغتنامه دهخدا
لذت بردن . [ ل َذْ ذَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) درک خوشی کردن . مزه یافتن . رجوع به کلمه ٔ لذت و شواهد آن شود.