کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشگوار خوشگوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ناخوشگواری
لغتنامه دهخدا
ناخوشگواری . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) خوشگوار نبودن . گوارا نبودن . صفت ناخوشگوار. مقابل خوشگوار. رجوع به خوشگوار شود.
-
فروتة
لغتنامه دهخدا
فروتة. [ ف ُ ت َ ] (ع مص ) خوشگوار گردیدن آب . (اقرب الموارد).
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رَ ] (ع ص ) آب سیراب کننده . (دهار). آب خوشگوار و سیراب کننده . (از اقرب الموارد). ماء رواء؛ آب خوشگوار و سیراب کننده . (منتهی الارب ). الرواء من الماء؛ آب خوشگواری که در آن برای واردان سیرابی باشد. آب بسیار سیراب کننده . (معجم متن اللغة) .
-
نقز
لغتنامه دهخدا
نقز. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) آب صاف و خوشگوار. (از المنجد). رجوع به نَقِز شود.
-
متعذب
لغتنامه دهخدا
متعذب . [ م ُ ت َ ع َذْ ذِ ] (ع ص ) خوشگوار. (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء).
-
ممری
لغتنامه دهخدا
ممری ٔ. [ م ُ رِ ءْ ] (ع ص ) طعام ممری ٔ؛ طعام خوشگوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
اهناء
لغتنامه دهخدا
اهناء. [ اِ ] (ع مص ) طعام خوشگوار خورانیدن و دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
زلالل
لغتنامه دهخدا
زلالل . [ زُ لا ل ِ ] (ع ص ) ماء زلالل ؛ آب شیرین خوشگوار زود فروشونده به حلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
متعذبه
لغتنامه دهخدا
متعذبه . [ م ُ ت َ ع َذْ ذِ ب َ ] (ع ص ) خوردنی و نوشیدنی خوشگوار. || عقوبت و عذاب کننده . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زلول
لغتنامه دهخدا
زلول . [ زَ ] (ع ص ، اِ) آب خوش شیرین .(منتهی الارب ) (آنندراج ). زلیل . آب زلال . (از اقرب الموارد). آب خوشگوار و صاف و شیرین . (ناظم الاطباء).
-
ناخوش گوار
لغتنامه دهخدا
ناخوش گوار. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ص مرکب ) هرغذای عسیرالهضم که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد. (ناظم الاطباء). || بی مزه . بی نمک . که موافق طبع نباشد. نادلچسب . که پسند خاطر نیفتد : با ملاحت کنده بودی نام کردندت ملیح هم بر آن نامی اگر بی ملحی و ناخوش...
-
نوشین گوار
لغتنامه دهخدا
نوشین گوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) نوشین . خوشگوار. گوارا : روز یک نیمه کمند و مرکبان تیزتک نیم دیگر مطربان و باده ٔ نوشین گوار.فرخی .
-
زلیل
لغتنامه دهخدا
زلیل . [ زَ ] (ع اِ) پالوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) آب شیرین خوشگوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب صاف سرد و گوارا و عذب و زودگذرنده از حلق . (ناظم الاطباء).
-
انمار
لغتنامه دهخدا
انمار. [ اِ ] (ع مص ) آب گوارد (گوارا) و ساده یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب خوشگوار و شیرین یافتن . (آنندراج ). به آب پاکیزه و روشن رسیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دادکاری
لغتنامه دهخدا
دادکاری . (حامص مرکب ) عمل دادکار. عدل . عدالت ورزی : بکام و حلق رعیت ز دادکاری تورسیده شربت ِ انصاف خوشگوار تو باد.سوزنی .