کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شنلک
لغتنامه دهخدا
شنلک . [ ش َ ل َ ] (اِ) خوشه ، اعم از خوشه ٔ انگور یا خرما یا گندم یا جو. (برهان ) (از آنندراج ). خوشه . (جهانگیری ). سنبل . خوشه ٔ غله و خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما. (ناظم الاطباء).
-
تلسک
لغتنامه دهخدا
تلسک . [ ت ِ ل ِ ] (اِ) خوشه ٔ کوچک انگور باشد که جزو خوشه ٔ بزرگ است یعنی بر خوشه ٔ بزرگ چسبیده است . (آنندراج ). خوشه ٔ کوچک انگور که یک جزء از خوشه ٔ بزرگ است . (ناظم الاطباء).
-
اثکون
لغتنامه دهخدا
اثکون . [ اُ ] (ع اِ) خوشه . || خوشه ٔ خرما. اِثکال . اُثکول . عرجون .
-
خوشای
لغتنامه دهخدا
خوشای . [ خوَ / خ ُ ] (اِ) خوشه ٔ انگور. || خوشه ٔ غلو. (ناظم الاطباء).
-
عنقاد
لغتنامه دهخدا
عنقاد. [ ع ِ ](ع اِ) خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ پیلو و خوشه ٔ بطم و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عُنقود. رجوع به عنقود شود.
-
اعذاق
لغتنامه دهخدا
اعذاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِذق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عذق ، خوشه ٔ خرما و خوشه ٔ انگور یا خوشه ٔ انگور که باران خورده باشد. (از آنندراج ). ج ِ عذق ، بمعنی خوشه ٔ خرما چنانکه عنقود خوشه ٔ انگور باشد. (از اقرب الموارد).
-
شکاوه
لغتنامه دهخدا
شکاوه . [ ] (اِ) چوب خوشه . خوشه ٔ انگور که انگور آن بخورده باشند. (دهار). غشوش . عرجون . (یادداشت مؤلف ).
-
اثکول
لغتنامه دهخدا
اثکول . [ اُ ] (ع اِ) خوشه . || خوشه ٔ خرما. اِثکال . اثکون . عرجون . ج ، اَثاکل ، اثاکیل .
-
سبولة
لغتنامه دهخدا
سبولة. [ س َ / س ُ ل َ ] (ع اِ) خوشه یا خوشه ای کج پر از دانه . (منتهی الارب ). سنبله . (از اقرب الموارد).
-
رجاد
لغتنامه دهخدا
رجاد. [ رَ ](ع مص ) خوشه های دروشده را به خرمنگاه بردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوشه ها را به خرمنگاه بردن . (منتهی الارب ). بردن خوشه ها به خرمن . (از اقرب الموارد).
-
کلور
لغتنامه دهخدا
کلور. [ ک َ ] (اِ) آنچه از خوشه ٔ غله که پس از درو کردن و جمعکردن حاصل در کشت زار باقی ماند و خوشه چین آن را برچیند. (ناظم الاطباء). خوشه چینی غلات . (از اشتینگاس ).
-
کوخک
لغتنامه دهخدا
کوخک . [ خ َ ] (اِ) خوشه ٔ انگوررا گویند و به عربی خصله خوانند. به این معنی به فتح اول و ثانی و سکون ثالث و کاف هم آمده است . (برهان ) (از آنندراج ). خوشه ٔ انگور و قطعه ای از خوشه انگور. (ناظم الاطباء): خصلة؛ کوخک . (السامی فی الاسامی ).
-
کناز
لغتنامه دهخدا
کناز. [ ک َ ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما باشد و آن را کاناز و کنز نیز گویند. (جهانگیری ). بن و بیخ خوشه ٔ خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کنز و کناز به معنی کاناز باشد یعنی بن خوشه ٔ رطب . (صحاح الفرس ).
-
سریغ
لغتنامه دهخدا
سریغ. [ س َ ] (اِ) خوشه ٔ انگور پردانه . و بعضی گویند خوشه ٔ انگوری باشد که هنوز دانه هایش درست نشده باشد. (برهان )(آنندراج ). خوشه ٔ انگور باشد پربار که هنوز دانه های سخت پیدا نکرده باشد یعنی فروتر از ارزن . (اوبهی ).
-
ببتک
لغتنامه دهخدا
ببتک . [ ب ِ ت َ ] (اِ) خرما و انگور. (فرهنگ ضیاء). پاره ای از خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما باشد که چند دانه مانند خوشه ٔ کوچکی یکجای جمع شده باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).