کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورندگی
لغتنامه دهخدا
خورندگی . [ خوَ / رَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی خورنده : ازبیخورشی تنم فسرده ست نیروی خورندگیش مرده ست . نظامی .|| لیاقت . سزاواری . شایستگی . تناسب .
-
جستوجو در متن
-
شکم خوارگی
لغتنامه دهخدا
شکم خوارگی . [ ش ِ ک َ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) پرخوری و خورندگی . (ناظم الاطباء). شکم بارگی . شکم پرستی . پرخواری . شکم بندگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم خواره و مترادفات کلمه شود.
-
شکن
لغتنامه دهخدا
شکن . [ ش ِ ک َ ] (اِ) چین و شکنج و تا. (از ناظم الاطباء). به معنی چین و شکنج هم هست ، همچو: شکن زلف ،شکن اندام و شکن جامه ؛ یعنی چین زلف و چین اندام و جامه . (برهان ). چین که بر روی و جامه افتد. (انجمن آرا). چین را گویند مانند شکن زلف و شکن جامه . (...