کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورند
لغتنامه دهخدا
خورند. [ خ ُ رَ ] (اِخ )دهی است از بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری . راه مالرو است . (از...
-
خورند
لغتنامه دهخدا
خورند. [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِ) درخور. زیبا. لایق . سزاوار. شایسته . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). متناسب . (یادداشت مؤلف ) : اگر به همتش اندر خورند بودی جای جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان . قطران (از انجمن آرای ناصری ).- ا...
-
واژههای مشابه
-
هم خورند
لغتنامه دهخدا
هم خورند. [ هََ خوَ /خ ُ رَ ] (ص مرکب ) ضد و نقیض و هم چشم . (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
نیم روخوری
لغتنامه دهخدا
نیم روخوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) بشقابی که در آن نیم رو خورند یا پزند و خورند.
-
سحور
لغتنامه دهخدا
سحور. [ س َ ] (ع اِ) آنچه در رمضان به آخر شب خورند. (غیاث ) (آنندراج ). آنچه سحرگاه خورند. (مهذب الاسماء). آنچه روزه گیران بسحر خورند. آنچه سحرگاه خورند از طعام یا شراب . (از اقرب الموارد) : گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست از می کنند روزه گشا طالبان...
-
عصرانه
لغتنامه دهخدا
عصرانه . [ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) غذائی که هنگام عصر خورند. (فرهنگ فارسی معین ).میوه و نقل که عصر خورند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
غارج
لغتنامه دهخدا
غارج . [ رِ / رَ ] (اِ) صبوحی باشد و آن شرابی است که بوقت صبح خورند. || شراب را نیز گفته اند مطلقاً خواه صباح خورند و خواه شام . (برهان ).
-
درخورند
لغتنامه دهخدا
درخورند. [ دَ خوَ / خ ُ رَ ] (ص مرکب ) سزاوار. شایسته . خورند : خدایی او راست درخورند. (جهانگشای جوینی ). رجوع به خورند شود.
-
سپاغ
لغتنامه دهخدا
سپاغ . [ س ِ ] (اِ) خانه ای که از علف سازند. || گوشتی که با نان خورند. (آنندراج ).
-
بلوتک
لغتنامه دهخدا
بلوتک . [ ب ُ ت َ ] (اِ) ظرفی که بدان شراب خورند. (برهان ). جام .
-
ثرمان
لغتنامه دهخدا
ثرمان . [ ث َ ] (اِ) درختی است که به اشنان ماند و آن ترش است و شتران و گوسفندان خورند.
-
کتخشیر
لغتنامه دهخدا
کتخشیر.[ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) ماستی باشد که شیر و روغن و نمک در آن ریزند و خورند و بعضی گویند ماستینه باشد که روغن و شیر و نمک در آن کنند. (برهان ). ماستینه است که از کشک و شیر و روغن پزند و خورند. (آنندراج ).
-
نواجل
لغتنامه دهخدا
نواجل . [ ن َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) شتران که گیاه هرم و شکسته های برگ آن خورند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شترانی که گیاه نجیل ویا برگهای خردشده ٔ آن را می خورند. (ناظم الاطباء).