کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورتاب
لغتنامه دهخدا
خورتاب . [خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) برآفتاب . آفتاب رو. خورگاه در تداول مردم دیلمان . (یادداشت مؤلف ). خورنگاه .
-
واژههای مشابه
-
خورتاب رود
لغتنامه دهخدا
خورتاب رود. [ خُرْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان لاویج بخش نور شهرستان آمل ، واقع در 24هزارگزی جنوب باختری سولده . این ده کوهستانی و سردسیر با 210 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات وشغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو می باشد. در ...
-
جستوجو در متن
-
خورگاه
لغتنامه دهخدا
خورگاه . [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) بنائی که آفتاب گیر باشد برای زمستان . آفتاب رو. برآفتاب . خورتاب . (یادداشت مؤلف ) : وقت منظر شد و وقت نظر خورگاه است دست تابستان از روی زمین کوتاه است .منوچهری .
-
لاویج
لغتنامه دهخدا
لاویج . (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ نور و مازندران . عده ٔ قرای آن 15 و مرکز آن لاویج و جمعیت تقریبی آن 2055 نفر و محدود است از شمال به میان بند و از شرق به ناتلکنار و از جنوب به میان رود علیاو از مغرب به هلوپشه . و مساحت آن در حدود بیست فرسنگ باشد. راب...