کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودسری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودسری کردن
لغتنامه دهخدا
خودسری کردن . [ خوَدْ / خُدْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لجاج کردن . خیره سری کردن . استبداد ورزیدن .
-
جستوجو در متن
-
خیرگی کردن
لغتنامه دهخدا
خیرگی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پررویی کردن . بی حیایی کردن . بی شرمی کردن . || جسارت ورزیدن . دلیری کردن .لجاجت کردن . عناد کردن . ستهیدن . ستیزگی کردن . || خودسری کردن . خیره سری کردن . خودرائی کردن .
-
خیره چشمی کردن
لغتنامه دهخدا
خیره چشمی کردن . [ رَ / رِ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیشرمی کردن . پررویی کردن . لجاجت کردن . خودسری کردن . خیره سری کردن . عناد کردن . خودرایی کردن .
-
شاخ شکستن
لغتنامه دهخدا
شاخ شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ادب کردن و از خودسری و غرور بازآوردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) : مغرور بحسن خویشتن بودزلف تو شکست شاخ سنبل .سلیم (از آنندراج و فرهنگ نظام ).
-
شیطنت
لغتنامه دهخدا
شیطنت . [ ش َ / ش ِ طَ ن َ ] (از ع ، اِمص ) دیوی و شیطانی . (ناظم الاطباء). کاری چون کار شیطان کردن . (یادداشت مؤلف ) : لاف فریدون زدن وآنگه ضحاک وارسلطنت و شیطنت هر دو بهم داشتن . خاقانی .رزق جستن به حیله شیطانیست شیطنت را لقب حیل منهید. خاقانی .||...
-
تمرد
لغتنامه دهخدا
تمرد. [ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) چندی امرد ماندن و سپس ریش برآوردن : تمرد فلان زماناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مدتی بی ریش بماندن ، پس ریش برآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || شوخ و ستنبه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زو...
-
دست برداشتن
لغتنامه دهخدا
دست برداشتن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) دست بلند کردن . دست را از روی زمین یا از روی چیزی بالا بردن و بلند کردن : بدانم به دستی که برداشتم به نیروی خود برنیفراشتم . سعدی (کلیات ص 317).اقتناع ؛ دست برداشتن و گردن دراز کردن شتر به حوض تا آب خورد. (از م...
-
خیرگی
لغتنامه دهخدا
خیرگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) خودسری . خودرائی . (ناظم الاطباء). دلیری . خیره سری . لجاج . ستیزگی . ستهندگی . عناد. (یادداشت مؤلف ) : تبه کردی از خیرگی رای خویش بگور آمدستی بدو پای خویش . اسدی .با ناسپاسان نیکی کردن از خیرگی باشد. (قابوسنامه ).از پی ا...
-
استبداد
لغتنامه دهخدا
استبداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بخودی خود کار کردن . بخودی خود بکار ایستادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). بخودی خود بکاری قیام کردن . (زوزنی ). تنها بر سر کاری ایستادن و منع کس قبول نکردن . متفرد بکاری شدن . (از منتهی الارب ). برأی خود بکاری پر...
-
آرزو
لغتنامه دهخدا
آرزو. [ رِ ] (اِ) شهوت . (ربنجنی ). اشتهاء. (حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم . هوی ̍. هوا : همی ز آرزوی ... -ر، خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر. معروفی .برِ شاه مکران فرستاد و گفت که با شهریاران خرد باد جفت نگه کن که ما از کجا رفته ایم...
-
کام
لغتنامه دهخدا
کام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و من چون او ریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی .بودی بریژ و کام بدو ان...
-
داریوش اول
لغتنامه دهخدا
داریوش اول . [ دارْ ش ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) نام و نسب : اسم این شاه در کتیبه های هخامنشی داری ووش یا دارای واوش ، بزبان بابلی دریاووش و در کتیبه های مصریان بزبان مصری آن تریوش و یا تاریوش . و مورخین یونانی : داریس . در توراة: داریوش و دَریاوِش . مورخین ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صفوی (اول ) (جلوس 907 هَ . ق . - وفات 930). شاه اسماعیل بن شیخ حیدربن شیخ جنیدبن شیخ ابراهیم بن خواجه علی بن شیخ صدرالدین موسی بن شیخ صفی الدین . معروف به شاه اسماعیل اول . مؤسس و نخستین پادشاه دولت صفویه . شیخ صفی الدین جد ا...
-
امیرکبیر
لغتنامه دهخدا
امیرکبیر. [ اَ ک َ ] (اِخ ) میرزاتقی خان ، پسر محمدباقر فراهانی ، ملقب به اتابک اعظم و امیر نظام و امیرکبیر. بزرگترین رجل سیاسی دو قرن اخیر ایران و از بزرگترین وزرای ایران در دوره ٔ اسلامی است . وی در حدود سال 1223 هَ .ق . متولد شد. از دوره ٔ کودکی و...