کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودسا دهی در بحران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بحران
لغتنامه دهخدا
بحران . [ ب ُ ] (اِخ ) لغتی است در بَحران . || موضعی به ناحیه فرع حجاز. (منتهی الارب ) : سپاهی ز رومی و از پارسی ز بحران و از کردو از قادسی . فردوسی .و رجوع به بحرین شود.
-
بحران
لغتنامه دهخدا
بحران . [ ب ُ ] (ع اِ) تغییری که بیمار را پیدا آید در تب و با یوم اضافه شود چنانکه گویند «یوم بحران ». (ناظم الاطباء). یوم باحوری برخلاف قیاس نیز گفته شده است به انتساب به باحور یا باحوراء که شدة گرمای تابستان باشد. (از منتهی الارب ). شدت بعض بیماریه...
-
ذوبان
لغتنامه دهخدا
ذوبان . [ ذَ ] (ع اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است . و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت . || و نیز همین صورت به معنی دزدان و صعالیک آمده است ، چنانکه ذؤبان . ذؤب الشعراء.
-
باحوریة
لغتنامه دهخدا
باحوریة. [ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) ایام باحوریة؛روزها باشد که در آن بحران واقع شود. قسمی از آن بحران تام است و آن در این بیت مذکور است : در یدک و کا کدو کز میدان یقین لابالد و لزم ایام بحارین را گزین .و قسمی غیرتام و آنرا ایام روز و واقع در وسط نیز گوین...
-
خون دل خاک
لغتنامه دهخدا
خون دل خاک . [ ن ِ دِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از گل و ریاحین . || کنایه از لعل و یاقوت . (از برهان قاطع) : خون دل خاک ز بحران باددر جگر لعل جگرگون نهاد.نظامی .
-
مراکز
لغتنامه دهخدا
مراکز. [ م َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ مَرْکَز. رجوع به مَرکَز شود.- مراکز بحران ؛ در نجوم ، عبارت است از رسیدن قمر به درجات معینه از فلک البروج . و آن را تأسیسات قمر نیز گویند. و در اختیارات امور مذمومند و بغایت نحس ... و در عدد تأسیسات اختلاف است بعضی هش...
-
گرمازده
لغتنامه دهخدا
گرمازده . [ گ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه گرما و حرارت سخت در وی اثر کرده باشد. (ناظم الاطباء): مدعص ؛ گرمازده . (منتهی الارب ) : یعنی محروران بحران یرقان ظلم وگرمازدگان جور و تشنگان تموز بیمرادی در سایه ٔ رأفت و ساحه ٔ معدلت او قرار گیرند. (سن...
-
تأسیسات
لغتنامه دهخدا
تأسیسات . [ ت َءْ ] (ع اِ) ج ِ تأسیس رجوع به تأسیس شود. در تداول فارسی امروز، بنگاه ها و ساختمانها و مانند اینها. و رجوع به تأسیس شود. || تأسیسات قمر؛ در نزد منجمان بر مراکز بحران اطلاق شود و عبارت است از رسیدن قمر بدرجات معین از فلک البروج . رج...
-
بط
لغتنامه دهخدا
بط. [ ب َطط ] (اِخ ) دهی است در راه دقوقا. (منتهی الارب ). دهی است در راه دقوق . (ناظم الاطباء).
-
غطاط
لغتنامه دهخدا
غطاط. [ غ ُ ] (اِخ ) جایی است . کمیت بن ثعلبة جد کمیت بن معروف گوید : فمن مبلغ علیا معد وطیئاًو کندة من اصغی لها و تسمعایمانیهم من حل بحران منهم و من حل اکناف الغطاط فلعلعاالم یأتهم ان الفزاری قد ابی وان ظلموه أن یذل و یضرعا.و بقول نصر، جایی در بلا...
-
روق
لغتنامه دهخدا
روق . [ رَ ] (اِخ ) دهی در گرگان . (ناظم الاطباء). دهی است به جرجان . (منتهی الارب ).
-
ضراس
لغتنامه دهخدا
ضراس . [ ض ِ ] (اِخ ) دهی است محاذی یمن . (منتهی الارب ). دهی است در کوههای یمن . (معجم البلدان ).
-
غنکسیر
لغتنامه دهخدا
غنکسیر. [ ] (اِخ ) دهی بزرگ در خلخ است . در حدود العالم آمده : غنکسیر دهی است بزرگ [ از خلخ ]، و اندروی قبیله های بسیار از خلخ و جایی آبادان - انتهی .
-
یعقوبا
لغتنامه دهخدا
یعقوبا. [ ی َ ] (اِخ ) دهی است در بغداد. (منتهی الارب ). نام دهی در نزدیکی بغداد. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف بعقوباست . رجوع به بعقوبا شود.
-
قین
لغتنامه دهخدا
قین . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است در عثَّر در یمن . (از معجم البلدان ). دهی است به یمن از جمله ٔ قراء عُثَّر. (منتهی الارب ).