کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودداری
لغتنامه دهخدا
خودداری . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) کف ّ نفس . خویشتن داری . || تحفظ. احتراس . (یادداشت بخط مؤلف ). || صبر. شکیبائی . بردباری . تحمل . (ناظم الاطباء). || پرهیز. احتماء. (یادداشت بخط مؤلف ).- خودداری از طعام ؛ پرهیز از غذا. پرهیز از طعام . امسا...
-
واژههای مشابه
-
خودداری داشتن
لغتنامه دهخدا
خودداری داشتن . [ خوَدْ / خُدْ ت َ ] (مص مرکب ) موافق نبودن . حفظ کردن . مصون نگاه داشتن خود.
-
خودداری کردن
لغتنامه دهخدا
خودداری کردن . [ خوَدْ / خُدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کف ّ نفس کردن . || تحفظ. احتراس . حفظ کردن . || امساک کردن . || احتماء. || تعفف . ورع ورزیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خودداری کردن از ؛ شکیبیدن از. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خودداری نمودن
لغتنامه دهخدا
خودداری نمودن . [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خودداری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خودداری کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
ناخویشتن دار
لغتنامه دهخدا
ناخویشتن دار. [ خوی / خی ت َ ] (نف مرکب ) که خود را نگاه ندارد. که کف نفس نمیتواند. که پرهیز و امساک ندارد. که خودداری نمیتواند.
-
حرص خوردن
لغتنامه دهخدا
حرص خوردن . [ ح ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) به خود پیچیدن . عصبی شدن با خودداری . خشم آوردن .
-
راژکم
لغتنامه دهخدا
راژکم . [ ک َ ] (هندی ، اِ) یکی از اوقات منحوس نزد «جوکات . ژوکات » هندوان و در این هنگام از اقدام بکارها خودداری کنند. رجوع بتحقیق ماللهند بیرونی ص 301 شود.
-
ریخو
لغتنامه دهخدا
ریخو. (ص نسبی ) ریخن . که بسیار ریخ زند. ریقو. (یادداشت مؤلف ). آدم و حیوانی که شکمش روان بود و اسهال داشته باشد و نتواند خودداری کند. (از ناظم الاطباء).
-
فروگذار کردن
لغتنامه دهخدا
فروگذار کردن . [ ف ُ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن . تساهل .خودداری از انجام کاری . مقابل برگزار کردن . (از یادداشتهای مؤلف ). رجوع به فروگذار و فروگذاردن شود.
-
مترطم
لغتنامه دهخدا
مترطم . [ م ُ ت َ رَطْ طِ ] (ع ص ) آن که بازدارد پلیدی را. (آنندراج ). کسی که خودداری می کند در دفع پلیدی و غایط خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترطم شود.
-
اسنیان
لغتنامه دهخدا
اسنیان . [ اِ س ِ] (اِخ ) نام فرقه ای یهوددر عصر مکابیان . آنان روزگار به زهد میگذاشتند و دور از شهرها میزیستند و از ازدواج خودداری میکردند.
-
انجالانیدن
لغتنامه دهخدا
انجالانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) پر کردن و انباشتن . || سیر کردن . || خودداری کردن در تندی و از سورت انداختن و ضبط کردن از گستاخی . || خسته و مانده شدن . || پند دادن . || تاب دادن و پیچیدن . (ناظم الاطباء).
-
بایکت کردن
لغتنامه دهخدا
بایکت کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحریم کردن ارتباط با کسی چنانکه از گفتگو کردن با او خودداری داشتن ، یا از تاجر جنس نخریدن یا با خانواده ای آمد و رفت نداشتن . || تحریم امتعه .