کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوبرویی، خوبرویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وجاهت
لغتنامه دهخدا
وجاهت . [ وَ هََ ] (از ع ، اِمص ) خوبرویی و زیبایی .خوشگلی . (ناظم الاطباء). خوبرویی . (آنندراج ). حسن و جمال . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). || روشناسی . || عزت . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). و به کسر واو خطاست . (غیاث اللغات از کشف و ...
-
خوشگلی
لغتنامه دهخدا
خوشگلی . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ] (حامص مرکب ) خوبرویی . زیبارویی . خوش منظری . صباحت . (یادداشت مؤلف ).
-
خوب گفتاری
لغتنامه دهخدا
خوب گفتاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) خوش سخنی . شیرین زبانی . شیرین سخنی : ز خلق گوی لطافت تو برده ای امروزبه خوبرویی و سعدی بخوب گفتاری .سعدی .
-
ایرج
لغتنامه دهخدا
ایرج . [ رَ] (اِ) نفس فلک آفتاب بمناسبت خوبرویی و خوش پیکری این نام بر او نهادند که هر کس او را دیدی مهر او ورزیدی . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نفس فلک آفتاب . (برهان ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان بنظر میرسد ولی در فرهنگ دساتیر نیامده . (حاشیه...
-
شعوری
لغتنامه دهخدا
شعوری . [ ش ُ ] (اِخ ) نیشابوری . از گویندگان قرن دهم هجری و از نیشابور بود و اغلب در مشهد اقامت میکرد. صاحب ذوق و خوش طبع است . ابیات زیر از اوست :آرزوی ما جمال خوبرویی بیش نیست قسمت ما از جمالش آرزویی بیش نیست .شعوری چون روم از بیخودی ناخوانده در ب...
-
زیبندگی
لغتنامه دهخدا
زیبندگی . [ ب َ دَ /دِ ] (حامص ) برازندگی . سزاواری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شایستگی . سزاواری . برازندگی . (فرهنگ فارسی معین ). شایستگی و لیاقت . (ناظم الاطباء) : بزرگی و شاهی و فرخندگی توانایی و فر و زیبندگی . دقیقی .انجم صفت دگرگرفته زیبندگیی ...
-
دیباج
لغتنامه دهخدا
دیباج . (اِخ ) عده ای از خاندان رسول اکرم و غیره بدین نام ملقب بوده انداز جمله محمدبن عبداﷲبن عمروبن عثمان بن عفان ، مادرش فاطمه دختر امام حسین (ع )، اسماعیل بن ابراهیم العمربن الحسن بن علی و محمدبن المنذربن الزبیربن العوام ووجه تسمیه ٔ ایشان جمال و ...
-
بشارة
لغتنامه دهخدا
بشارة. [ ب َ رَ ] (ع مص )بشارت . مسرور شدن بچیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || شاد شدن . (آنندراج ). شاد شدن و شاد کردن و تازه روی شدن . || خوش طبع شدن . || گلوگیر شدن طعام . || بی طعم شدن . || خوش ناآینده شدن .(مؤید ال...
-
بشاشت
لغتنامه دهخدا
بشاشت . [ ب َ / ب ِ ش َ ] (ع مص ) بشاشة. مأخوذ از تازی ،خوشرویی و شادمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تازه رویی . خوبرویی و شادمانی . (ناظم الاطباء). گشاده رویی .(تفلیسی ). تازه رویی و شادمانی . (آنندراج ). شادی . شادانی . شادمانی . طلاقت وجه ....
-
حال کردن
لغتنامه دهخدا
حال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیف کردن . طرب . شعف . وجد. (غیاث اللغات ). || در تداول عامه ٔ فارسی زبانان ، لذت بردن از ساز و آواز رامشگر و امثال آن . لذت بردن از سماع یا منظر خوبرویی : دیشب نظر در آینه ٔ خط و خال کردخال و خطی بدید که افتاد و حال ...
-
تندخویی
لغتنامه دهخدا
تندخویی . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) تیزمزاجی و سرکشی و درشتی . (ناظم الاطباء) : نبینی عیب خود در تندخویی بدینسان عیب من تا چند گویی ؟ نظامی .عجب ناید ز خوبان تندخویی چنان کز مهر گردون کینه جویی . نظامی .با اینهمه جور و تندخویی نازت بکشم که خوبرویی . سعدی ...
-
هتف
لغتنامه دهخدا
هتف . [ هََ ] (ع مص ) هتاف . بانگ کردن . (تاج المصادر) (دهار). بانگ برزدن . آواز دادن . (مقدمة الادب ). خواندن . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): هتف به هتفاً؛ بانگ برزد بر او. (معجم متن اللغة). هتف به هاتف ؛ بانگ برزد برو کسی که شخص و...
-
غزال
لغتنامه دهخدا
غزال . [ غ َ ] (اِخ ) اندلسی (156 - 250 هَ .ق . =773 - 864م .) یحیی بن حکم ، معروف به غزال . شاعری خوشگو از اهل اندلس بود. در شعر جدی و فکاهی مهارت داشت . از مقربان امراء و پادشاهان اندلس به شمار میرفت . دیوان شعری دارد که برگزیده هایی از آن در «بغیة...
-
اینهمه
لغتنامه دهخدا
اینهمه . [ هََ م َ / م ِ ] (ق مرکب ) اینقدر. (آنندراج ). به این بسیاری و به این زیادی و همه اینها. (ناظم الاطباء). این اندازه . (فرهنگ فارسی معین ) : بتو بازگردد غم عاشقی نگارا مکن اینهمه زشت یاد. رودکی .ما بر اینهمه صبر نمی کردیم . (تاریخ بیهقی ).لا...
-
بشارة
لغتنامه دهخدا
بشارة. [ ب ِ رَ ] (ع اِ) خبریکه در بشره تأثیر بخشد چنانکه آن را دگرگون سازد. و این در اندوه نیز بکار رود لیکن استعمال آن بیشتر در خبرهای شادی بخش است . ج ، بشارات و بشائر. در تاج العروس آمده است : و هرگاه بطور مطلق بکار رود بخیر اختصاص یابد. (از اقر...