کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواه و ناخواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواه و ناخواه
لغتنامه دهخدا
خواه و ناخواه . [ خوا / خا هَُ خوا / خا ] (ق مرکب ) طوعاً ام کرهاً.کام و ناکام . چار و ناچار. (یادداشت بخط مؤلف ). برخلاف یا موافق میل و خواهش و رضا.
-
واژههای مشابه
-
کج خواه
لغتنامه دهخدا
کج خواه . [ ک َ خوا / خا] (نف مرکب ) مکار. حیله باز. غدار. (ناظم الاطباء).
-
گشن خواه
لغتنامه دهخدا
گشن خواه . [ گ ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) حیوانی که نر جوید. جفت جو. لاس .
-
کین خواه
لغتنامه دهخدا
کین خواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) کین خواهنده . انتقام جوینده . (فرهنگ فارسی معین ). انتقام گیرنده . کینه جو. انتقام کشنده : وگر خون اورا بریزی به دست که کین خواه او در جهان ایزد است . فردوسی .به تدبیری چنین آن شیر کین خواه رعیت را برون آورد بر شاه ...
-
آرامش خواه
لغتنامه دهخدا
آرامش خواه . [ م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آرامش جوی .
-
آسایش خواه
لغتنامه دهخدا
آسایش خواه . [ ی ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آسایش جوی .
-
پیه خواه
لغتنامه دهخدا
پیه خواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) شَحِم . آزمند پیه .
-
جان خواه
لغتنامه دهخدا
جان خواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواهنده ٔ جان . آنکه یا آنچه خواستار جان باشد. گیرنده ٔ جان : تیغ جانخواه تو عزرائیل را گوید بجنگ کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر. سوزنی .جان خواه تو بس شگرف یار است جان دادن تو عظیم بار است . نظامی .رجوع به جان خ...
-
دست خواه
لغتنامه دهخدا
دست خواه . [ دَ خوا / خا ] (نف مرکب ) سائل به کف . خواهنده به کف : سرو بریک قدم بپای برست گرچه آزاده دست خواه درست .؟ (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
میهن خواه
لغتنامه دهخدا
میهن خواه . [ هََ خوا / خا ] (نف مرکب ) وطنخواه . میهن دوست . میهن پرست . (از یادداشت مؤلف ).
-
مردم خواه
لغتنامه دهخدا
مردم خواه . [ م َدُ خوا / خا ] (نف مرکب ) مردم دوست . دوستدار مردم .
-
باده خواه
لغتنامه دهخدا
باده خواه . [ دَ / دِ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواهنده ٔ شراب . خواهان می . طالب شراب : وز آنجایگه شد بنزدیک شاه ز شادی شده رای او باده خواه .فردوسی .
-
پوزش خواه
لغتنامه دهخدا
پوزش خواه . [ زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) عذرخواه . طلبنده ٔ پوزش .
-
خراج خواه
لغتنامه دهخدا
خراج خواه . [ خ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) جابی . (دهار). خواهنده ٔ خراج .