کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواهشگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
خواهش گر
لغتنامه دهخدا
خواهش گر. [ خوا / خا هَِ گ َ ] (ص مرکب ) شفیع. میانجی . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء) : بیارد کنون پیش خواهشگران ز کابل فراوان گزیده سران . فردوسی .بدان گیتیم نیز خواهشگر است که با ذوالفقار است و با منبر است . فردوسی .از او شاه برداشت بند گران ...
-
جستوجو در متن
-
کشتیار
لغتنامه دهخدا
کشتیار. [ ک ُت ْ ] (ص مرکب ) ملتمس . خواهشگر.- کشتیار کسی شدن ؛ سخت بدو التماس کردن . سخت اصرار و الحاح کردن . نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی کردن : کشتیار او شدم که بماند گفت حکماً باید بروم . (یادداشت مؤلف ) .
-
شفاعت کننده
لغتنامه دهخدا
شفاعت کننده . [ ش َ ع َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شافع. خواهشگر. شفاعت کن . درخواستگر. (یادداشت مؤلف ). ورفان و شفیع و درخواست کننده . (از ناظم الاطباء).
-
خوازه گر
لغتنامه دهخدا
خوازه گر. [ خوا / خا زَ / زِ ] (ص مرکب ) خواهنده . خواهشگر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : میرسیدش از سوی هر مهتری بهر دختر دمبدم خوازه گری .مولوی .
-
خواهش گر
لغتنامه دهخدا
خواهش گر. [ خوا / خا هَِ گ َ ] (ص مرکب ) شفیع. میانجی . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء) : بیارد کنون پیش خواهشگران ز کابل فراوان گزیده سران . فردوسی .بدان گیتیم نیز خواهشگر است که با ذوالفقار است و با منبر است . فردوسی .از او شاه برداشت بند گران ...
-
ذارع
لغتنامه دهخدا
ذارع . [ رِ ] (ع ص ) منسوب به ذرع یعنی ذرع ثیاب و ارض . (سمعانی ). || نعت فاعلی از ذرع . شفیع. شافع. خواهشگر. || گزکننده . پیماینده ٔ به گز. || (اِخ ) اولاد ذارع یا اولاد ذراع ؛ کلاب و حِمْیِر و بجای آن اولاد وازع نیز گویند با واو و زاء اخت الراء.
-
پوزشگر
لغتنامه دهخدا
پوزشگر. [ زِگ َ ] (ص مرکب ) شفیع. عذرخواه . خواهشگر : چو بشنید پرویز پوزشگران برانگیخت از هر سویی ، مهتران بنزد پدر تا ببخشد گناه نبرد دم و گوش اسپ سیاه . فردوسی .گه گرفتن بت صد هزار کودک و مردبدو شدندی فریادخواه و پوزشگر.فرخی .
-
شفاعت خواه
لغتنامه دهخدا
شفاعت خواه . [ ش َ ع َ خوا / خا ] (نف مرکب ) شفاعت خواهنده . شفیعشونده . درخواست بخشایش کننده .خواهشگر. شافع. شفیع. (یادداشت مؤلف ) : اگر محمد اندر مقام محموداست گناه امّت خود را ز حق شفاعت خواه ... سوزنی .راهنمای خلق به طریق هُدی و شفاعت خواه امت ب...
-
شفاعتگر
لغتنامه دهخدا
شفاعتگر. [ش َ ع َ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که گناهکار را بیامرزاند. (آنندراج ). خواهشگر. میانجی . درخواهنده : بعد از آن در زیر دار آور مراتا بخواهد یک شفاعتگر مرا. مولوی .پیمبر کسی را شفاعتگر است که در جاده ٔ شرع پیغمبر است . (بوستان ).کنی مصطفی را شفاعتگ...
-
متمنی
لغتنامه دهخدا
متمنی . [ م ُ ت َ م َن ْ نی ] (ع ص ) آرزومند.(آنندراج ) (غیاث ). کسی که آرزو می برد و میخواهد. خواهش کننده . آرزو دارنده و پرسنده و درخواست کننده و مستدعی و استدعا کننده . (ناظم الاطباء). آرزوخواه . آرزومند. خواهشگر. خواستار و آرزو برنده . (یادداشت ب...
-
ذریع
لغتنامه دهخدا
ذریع. [ ذَ ] (ع ص ) تیزرو. شتاب رو. سبک سیر. ذروع . فرس ذریع، اسب سبک سیر و تیزرو و فراخ گام و همچنین است بعیر ذریع. || فراخ گام . واسعالخطو. و در صفت رسول صلوات اﷲعلیه آمده است ؛ کان ذریعالمشی ؛ ای واسعالخطو. || امر فراخ و وسیع. || مرگی . مرگامرگی ....
-
خواستگار
لغتنامه دهخدا
خواستگار. [ خوا / خا ] (ص مرکب ) طالب . خواستار. خواهنده . (یادداشت بخط مؤلف ). آرزومند. (ناظم الاطباء) . مشتاق : از آن پس نشستند در مرغزارسخن گفته آمد ز هر خواستگار. فردوسی .بر صحبت او زمامداران دلگرم شدند خواستگاران . نظامی .اندک سوی من نگر اگرچه ...
-
شافع
لغتنامه دهخدا
شافع. [ ف ِ ] (ع ص ) خواهش کننده . (مهذب الاسماء). خواهشگر. (منتهی الارب ). درخواست کننده .(ناظم الاطباء). || درخواه جرم کسی کننده .(آنندراج ). شفاعت کننده . (شمس اللغات ). شفیع. (تاج العروس ). ذارع . (یادداشت مؤلف ) (اقرب الموارد ذیل ذرع ). ج ، شاف...
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) خواهشگر که برای دیگری شفاعت خواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- شفیعالامم ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (از ناظم الاطباء).- شفیعالعصاة فی العرصاة ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (ناظم الاطبا...