کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواهرخوانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواهرخوانده
لغتنامه دهخدا
خواهرخوانده . [ خوا / خا هََ خوا / خا دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کسی که شخص آنرا به خواهری قبول کرده باشد. (ناظم الاطباء) : زن کفشگر...خواهرخوانده را بینی بریده یافت . (کلیله و دمنه ). || هم طبق . طرف سحق . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
خواهرگیر
لغتنامه دهخدا
خواهرگیر. [ خوا / خا هََ ] (اِ مرکب )خواهرخوانده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : از دگر سو چون خلیل اللَّه دروگرزاده ام بود خواهرگیر عیسی مادر ترسای من .خاقانی (از آنندراج ).
-
خوانده
لغتنامه دهخدا
خوانده . [ خوا/ خا دَ / دِ ] (ن مف ) پذیرفته شده ، چنانکه در خواهرخوانده و برادرخوانده می آید. || اسم مفعول از خواندن . رجوع به معانی خواندن شود. || مدعی علیه در اصطلاح دادگستری . (از لغات فرهنگستان ).
-
بریده
لغتنامه دهخدا
بریده . [ ب ُدَ / دِ ] (ن مف / نف ) مقطوع . قطعشده . (ناظم الاطباء). أجذّ. جَذیذ. جَزیز. صَریم . ضَنیک . قَطیل . مَجزوز. مَحذوذ. مَحذوف . مَشروص . مَصروم . مَفروض . مَفصول . مَقطول . مَمنون . مَنجوّ. موضَّع. هِبِرّ : که چون برد خواهد سر شاه چین برید...