کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواست و آرزو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خواست کردن
لغتنامه دهخدا
خواست کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) طلبیدن . خواستن : هر یکی از وی مرادی خواست کردجمله را وعده بداد آن نیکمرد.مولوی .
-
جستوجو در متن
-
آرزو
لغتنامه دهخدا
آرزو. [ رِ ] (اِ) شهوت . (ربنجنی ). اشتهاء. (حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم . هوی ̍. هوا : همی ز آرزوی ... -ر، خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر. معروفی .برِ شاه مکران فرستاد و گفت که با شهریاران خرد باد جفت نگه کن که ما از کجا رفته ایم...
-
کارگر
لغتنامه دهخدا
کارگر. [ گ َ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) کسی که رنج میبرد و زحمت میکشد. در بند و بست کارها. (ناظم الاطباء). کسی که کاری انجام دهد. (فرهنگ نظام ، ذیل لغت کار). عامل . رجوع به عامل شود. یکی از عمله . یکی از فعله . یکی از اکره . یکی از کارگران کارخانه : مفرمای...
-
آرزو
لغتنامه دهخدا
آرزو. [ رِ ] (اِخ ) سراج الدین علی شاه . شاعر فارسی زبان ایرانی متوطن هند. وفات 1169 هَ . ق . مؤلف تذکره ٔ موسوم به تحفةالنفائس ، معروف به تذکره ٔ آرزو و سراج اللغات و غرائب اللغات و مصطلحات الشعراء و شرح اسکندرنامه ٔ نظامی و غیره .
-
سوعاء
لغتنامه دهخدا
سوعاء. [ س ُ وَ ] (ع اِ) مَذی (مدی ). (منتهی الارب ). مذی . (ذیل اقرب الموارد). مذی . و آن رطوبتی باشد که از مردان و زنان در ابتدای آرزو آید تا راه آب آرزو تازه شده و بیرون آمدن آسان گردد و مجرای آن بر بالای مجرای آب آرزو است . (از بحر الجواهر).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی ، مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین . رجوع به آرزو و به علی شاه بن حسام الدین ... شود.
-
علی هندی
لغتنامه دهخدا
علی هندی . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین . رجوع به آرزو و علی شاه (ابن حسام الدین ...) شود.
-
علی شاه
لغتنامه دهخدا
علی شاه . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی . مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین .شاعر ایرانی متوطن در هند. رجوع به علی آرزو شود.
-
مشوق
لغتنامه دهخدا
مشوق . [ م ُ ش َوْ وِ ] (ع ص )به آرزو درآورنده کسی را. (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آنکه به آرزو و شوق آورد. (یادداشت مؤلف ).
-
خان آرزو
لغتنامه دهخدا
خان آرزو.[ ن ِ رِ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای هند و در فرهنگ آنندراج به اشعارش در موارد عدیده استشهاد شده است .
-
یهر
لغتنامه دهخدا
یهر. [ ی ُ ] (اِ) میل و خواهش و آرزو. (ناظم الاطباء).
-
بوبه
لغتنامه دهخدا
بوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) آرزومندی و آرزو باشد و بعربی تمنی گویند. (برهان ). به این معنی ، مصحف بویه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آرزو و آرزومندی و تمنا. (ناظم الاطباء). || هدهد و شانه سر. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). هدهد. (ناظم الاطباء).
-
منیة
لغتنامه دهخدا
منیة. [ م ُ ی َ / م ِ ی َ ] (ع اِ) آرزو. ج ، مُنی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). آرزوو مراد و آنچه بدان آرزو کنند. ج ، مُنی ̍. (از اقرب الموارد). خواهش و آرزو. ج ، مُنی ̍. (ناظم الاطباء).- منیةالناقة ؛ ایامی پس از لقاح که هنوز بارداری ماده شتر ...
-
یوبیدن
لغتنامه دهخدا
یوبیدن . [ دَ ] (مص ) آرزو داشتن و خواستن و میل کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به بویه و یوبه شود.