کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوارزمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوارزمی
لغتنامه دهخدا
خوارزمی . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) جلال الدین بن شمس الدین خوارزمی کرلانی . فاضلان زمان بود. او راست : الکفایة فی شرح الهدایه . این کتاب که در فقه حنفی است بغلط به محمودبن عبیداﷲ محبوبی مکنی به تاج الشریعه نسبت داده شده است ، کتاب فوق بچاپ رسیده . (از ...
-
خوارزمی
لغتنامه دهخدا
خوارزمی . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) جمال الدین محمدبن العباس خوارزمی ، مکنی به ابوبکر.بسال 316 هَ . ق . زاده شد و در 383 هَ . ق . درگذشت .او را طبرخزی می گویند زیرا پدر او از خوارزم و مادراو از طبرستان بود. او خواهرزاده ٔ ابوجعفربن جریر طبری صاحب تاریخ ...
-
خوارزمی
لغتنامه دهخدا
خوارزمی . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) علی بن عراق بن محمدبن علی . رجوع به علی بن عراق بن محمدبن علی شود.
-
خوارزمی
لغتنامه دهخدا
خوارزمی . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) قاسم بن حسین بن احمد، مکنی به ابومحمد و ملقب به مجدالدین و معروف به صدرالافاضل خوارزمی . بسال 555 هَ . ق . زاده شد و بسال 617 هَ .ق . درگذشت و از نحویان حنفی مذهب است . در علم عربیت فرید دهر بود و در علم ادب بارع و در...
-
خوارزمی
لغتنامه دهخدا
خوارزمی . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) محمدبن موسی ، مکنی به ابوعبداﷲ. متوفی به سال 232 هَ . ق . ریاضی دان ، منجم ، جغرافیادان و مورخ ایرانی است . او یکی از بزرگترین دانشمندان مسلمان و بزرگترین عالم زمان خود بود که در خوارزم زاده شد. از زندگی او چندان اطلا...
-
خوارزمی
لغتنامه دهخدا
خوارزمی . [ خوا / خارَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن یوسف ، مکنی به ابوعبداﷲ. از دانشمندان مشهور نیمه ٔ قرن چهارم هجری است . او مؤلف دائرةالمعارف گونه ٔ مفاتیح العلوم است . بنابر مشهور در بلخ زاده شد و در نیشابور بخدمت عتبی وزیر امیرنوح سامانی رسید و کتاب ...
-
خوارزمی
لغتنامه دهخدا
خوارزمی . [خوا / خا رَ ] (ص نسبی ) منسوب به خوارزم : صوفی وار لبیک اجابت را جملگی لب و دندان شدند و خوارزمی وار لقمه ٔ دعوت را همگی معده و دهان . (مقامات حمیدی ). || (اِ) ورقه های نازک خمیر. || ورقه های نازک هر چیز چسبنده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
علی خوارزمی
لغتنامه دهخدا
علی خوارزمی . [ ع َ ی ِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن مروان عمرانی خوارزمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی عمرانی و ابوالحسن عمرانی شود.
-
علی خوارزمی
لغتنامه دهخدا
علی خوارزمی . [ ع َ ی ِ خوا /خا رَ ] (اِخ ) ابن عَرّاق صناری خوارزمی ، مکنّی به ابوالحسن . نحوی و لغوی و عروضی و فقیه و مفسر بود و در سال 539 هَ . ق . در مذانة از قرای خوارزم درگذشت او راست : شماریخ الدرر فی تفسیر القرآن . (از معجم المؤلفین بنقل از ...
-
کاتب خوارزمی
لغتنامه دهخدا
کاتب خوارزمی . [ ت ِ ب ِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) محمدبن عباس معروف به ابوبکر خوارزمی . رجوع به ابوبکر خوارزمی در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج 3 ص 333 شود.
-
قاسم خوارزمی
لغتنامه دهخدا
قاسم خوارزمی . [ س ِ م ِ خوا / خا رَ ](اِخ ) رجوع به قاسم بن حسین و قاسم صدرالافاضل شود.
-
مظفر خوارزمی
لغتنامه دهخدا
مظفر خوارزمی . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) نصیرالدین . خواندمیر نویسد: در فنون علوم عقلی و نقلی خصوصاً فقه شافعی بغایت متبحر بود و به دانستن سایر اقسام فضیلت و فن استیفاء و سیاقت مباهی و مفتخر... پیوسته به رعایت اهل فضل و کمال اقدام مینمو...
-
ابوبکر خوارزمی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر خوارزمی . [ اَ بو ب َ رِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) محمدبن عباس شاعر و ادیب مشهور معروف به طبرخزی خواهرزاده ٔ ابوجعفر محمدبن جریر طبری مورّخ جلیل . او مدتی به شام و سپس در حلب اقامت گزید. و آنگاه که صاحب بن عباد به ارجان بود قصد زیارت صاحب کرد. و گو...
-
حسین خوارزمی
لغتنامه دهخدا
حسین خوارزمی . [ ح ُ س َ ن ِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) ابن حسن ملقب به کمال الدین که در 840 هَ . ق . کشته شد.او راست : «اساس القواعد» فارسی در حساب و شرح قصیده ٔ برده به فارسی و شرح مثنوی مولوی به فارسی و المقصد الاقصی در ترجمه ٔ المستقصی . (هدیة العارفین...