کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواربار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواربار
لغتنامه دهخدا
خواربار. [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) خوراک . طعام . (ناظم الاطباء). آنچه بخورند. (شرفنامه ٔ منیری ). گندم وجو و برنج و توسعاً هر خوردنی . (یادداشت بخط مؤلف ): نخشبیان همه بیعت کردند و بحرب بیرون آمدند و توانگران خواربار بیرون کردند از بیم قحط و حرب اندر...
-
جستوجو در متن
-
میر
لغتنامه دهخدا
میر. [ م َ ] (ع اِ) طعام . خواربار. میرة.
-
دفئیة
لغتنامه دهخدا
دفئیة. [ دَ ف َ ئی ی َ ] (ع اِ) هر خواربار و نتاج پیش از تابستان . (منتهی الارب ). غذا و خواربار پیش از تابستان . (از اقرب الموارد).
-
پارشکنی
لغتنامه دهخدا
پارشکنی . [ ] (اِ) خواربار. خوراک اندک . قوت لایموت . (تتمه ٔ ملحقات برهان ).
-
عراض
لغتنامه دهخدا
عراض . [ ع ُ ] (ع اِ) ارمغان و آنچه به اهل فرستند. (منتهی الارب ). تحفه و هدایا. (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). || آنچه خواربار کن اول پیش کند تا در خواربار او رغبت نمایند. ج ، عراضات .
-
منتوط
لغتنامه دهخدا
منتوط. [م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) درآویخته شونده . (آنندراج ). آویخته شده . (ناظم الاطباء). || جای دور گردیده شده . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || همراه برنده ٔ شتر کسی برای آوردن خواربار. (آنندراج ). آنکه شتر را برای آوردن خواربار می برد. (ناظم الاطباء)...
-
استیار
لغتنامه دهخدا
استیار. [ اِ ] (ع مص ) برفتن . (تاج المصادر بیهقی ). رفتن . || به روش کسی رفتن : استار سیرته ؛ ای استن بسنته . (منتهی الارب ). || خواربار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خواربار داشتن . (منتهی الارب ).
-
امتیار
لغتنامه دهخدا
امتیار. [ اِ ] (ع مص ) شمشیربرکشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج )(ناظم الاطباء) . || خواربار آوردن جهت کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خواربار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) .
-
سیرة
لغتنامه دهخدا
سیرة. [ رَ ] (ع اِمص ) راندگی . اسم است تسییر را. || روش . اسم است سیر را. || (اِ) طریقه و هیأت . || خواربار. (منتهی الارب ).
-
ممتار
لغتنامه دهخدا
ممتار. [ م ُ ] (ع ص ) فرستاده شده برای خواربار آوردن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به امتیار شود.
-
استناطة
لغتنامه دهخدا
استناطة. [ اِ ت ِ طَ ] (ع مص ) استناط فلان ٌ بعیره فلاناً؛ همراه او کرد شتر خود را تا خواربار آرد بر آن برای او. (منتهی الارب ).
-
بارنویس
لغتنامه دهخدا
بارنویس . [ ن ِ ] (نف مرکب ) محاسب علافهای بزرگ میدان . نویسنده و ثبت کننده ٔ صورت حساب در میدان خواربار و تره بارفروشی .
-
خوبار
لغتنامه دهخدا
خوبار. (اِ) حمل هر چیزی که برای خوردن باشد. || توشه و راحله که از جایی بجایی نقل کنند. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی از خوربار یا خواربار باشد.
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ رَ ] (ع اِمص ) خواربار رسانیدن و سود رسانیدن . اسم مصدر از غارَ یَغیرُ. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ) خواربار. (مهذب الاسماء). بارشکنی و خواربار. (منتهی الارب ). || دیت . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). دیه . ج ، غِیَر گویند: ان لم...