کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواذ
لغتنامه دهخدا
خواذ. [ خ ِ ] (ع اِ) حدوث تب در وقت غیرمعلوم . منه : خواذ الحمی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خواذ
لغتنامه دهخدا
خواذ. [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای مخاوذة. (منتهی الارب ). رجوع به مخاوذة شود.
-
واژههای همآوا
-
خواز
لغتنامه دهخدا
خواز. [ خ َ ] (اِ) چوبدستی که خر و گاو و سایر ستور را بدان رانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چوبی که در روی آن پارچه های مرطوب اندازند تا خشک شود. (ناظم الاطباء).
-
خواز
لغتنامه دهخدا
خواز. [ خوا / خا ] (اِ) ظاهراً تزییناتی بوده که با چوب و پارچه شبیه به طاق نصرتهای کنونی برای جشن و شادی و افتخار کسی برپا می کردند. رجوع به خوازه شود.
-
خواض
لغتنامه دهخدا
خواض . [ خ َوْ وا ] (ع ص ) غوطه خورنده . || ملاقات کننده . || آنچه در خاطر بازآید. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).