کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواجگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواجگی
لغتنامه دهخدا
خواجگی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (حامص ) سیادت . آقائی . مولائی .شیخوخت . شیخوخیت . (یادداشت بخط مؤلف ) : قانع بنشین و هرچه داری بپسندخواجگی و بندگی بهم نتوان کرد. عنصری .خواجگی سخت بزرگ بودی در روزگار اکنون خواجگی طرد شده است و این ترتیب گذاشته است ...
-
واژههای مشابه
-
قاضی خواجگی
لغتنامه دهخدا
قاضی خواجگی . [ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) فرزند کلانتر قاضی نورالدین محمد. وی پس از پدر (891) متصدی منصب قضاء شد و در امور مهم شرعی و حل و فصل کارهای مردم اقتداء بشیوه ٔ پسندیده ٔ پدران و اجداد خود کردو چون سلطنت خراسان از دودمان امیر تیمور گورکان به محم...
-
خواجگی زاده
لغتنامه دهخدا
خواجگی زاده . [ خوا/ خا ج َ / ج ِ دَ / دِ ] (اِخ ) مصطفی بن محمد. متوفی بسال 998 هَ . ق . از نویسندگان اسلامی است . او راست : رسالة ادعیة الصلاة المفروضة. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
تاشی
لغتنامه دهخدا
تاشی . (پسوند مرکب از: تاش + ی حامص ) خواجه تاشی : هم خواجگی . آتاشی (از «آد» بمعنی نام + تاشی ): هم نامی . لقب تاشی : هم لقبی . رجوع بتاش شود.
-
تورانشاهی
لغتنامه دهخدا
تورانشاهی . (ص نسبی ) منسوب به تورانشاه : تو دم فقر ندانی زدن از دست مده مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی .حافظ.
-
شکرآویز
لغتنامه دهخدا
شکرآویز. [ ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) گوشه و سر دستار که از پشت سربه میان دو کتف می آویخته اند. (فرهنگ فارسی معین ). ظاهراً شمله و علاقه و دستار و آویزیست از عمامه که درپشت سر آویخته شود به رسم خراسانیان قدیم و بعضی سلاطین صفویه و هندوان کنونی ، و این علام...
-
دوش زدن
لغتنامه دهخدا
دوش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) جنبانیدن شانه در حالت کراهت . (ناظم الاطباء). کنایه از تحریض نمودن و اشاره کردن به دوش و تنبیه گردانیدن کسی را به قباحت کاری . (آنندراج ). شانه بالا افکندن به نشانه ٔ محل ننهادن . (یادداشت مؤلف ). || برابری کردن و همچش...
-
بن گوش
لغتنامه دهخدا
بن گوش . [ ب ُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زیر نرمه ٔ گوش باشد. (برهان ) (آنندراج ). || فرایاد. بخاطر. درگوش : هرچه رسول اﷲ (ص ) در حق علی گفته بود بنصوصیت و عصمت او همه ٔ صحابه را در بن گوش و پیش دیده بودی . (کتاب النقض ص 350).- از بن گوش ؛ کنای...
-
دباغت
لغتنامه دهخدا
دباغت . [ دِ غ َ ] (ع مص ) آشگری . دباغة. پوست پیرایی . آش کردن . پوست پیراستن . آش نهادن . حرفه ٔ دباغ . دباغی . پیراستن چرم . پیرایش پوست . پیراستن و پاک کردن پوست . (غیاث اللغات ). دباغی کردن . پیراهش . پیراهیدن . دبغ. دباغ . (منتهی الارب ) : وآن ...
-
غلامی
لغتنامه دهخدا
غلامی . [ غ ُ ] (حامص ) بندگی . عبودیت . سمت غلام . غلام بودن . رجوع به غلام شود : گر شوم بوده ای به غلامی به نزد خویش با ریش شوم تر ببر ما هرآینه . عسجدی (دیوان ص 35).آن را که غلامی تو دادنداو را چه غم از هزار سلطان . خاقانی .به غلامی تو ما را به جه...
-
ذوالخمار
لغتنامه دهخدا
ذوالخمار. [ ذُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب عمروبن عبدود عامری یکی از شجعان عرب که به روز خندق بدست امیرالمؤمنین علی علیه السلام کشته شد : گه یزدجرد مال و گهی ذوالخمار کش گه زخم درّه دار و گهی ذوالفقار گیر. سنائی .عالمی پر ذوالخمار است از خمار خواجگی ای دریغ...
-
از بن گوش
لغتنامه دهخدا
از بن گوش . [ اَ ب ُ ن ِ ] (ق مرکب ) کنایه از کمال اطاعت و بندگی و خدمتکاری از ته دل و مکنون خاطر. (برهان ). و مأخذ این آن است که چون کسی جائی بندگی دارد یا فرمان کسی بپذیرد از غایت تواضع بن گوش میگیرد و سر فرودمیکند، کنایت بدینکه من بنده ٔ توام و ح...
-
باد بروت
لغتنامه دهخدا
باد بروت . [ دِ ب ُ / بادْ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عجب و تکبر و غرور باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مردم صاحب تکبر و خداوند غرور را گویند. (برهان ). متکبر و مغرور و لاف زن و آنکه بر خود نازد و فخر کند و فیاش و بادبر. (ناظم الاطباء) : ...