کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خهر
لغتنامه دهخدا
خهر. [ خ ُ ] (اِ) وطن و زمین اصلی . مسکن . مأوا. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : چون بره باشم باشم بغم خانه و خهرچون بشهر آیم باشم به بسیجیدن راه .فرخی .
-
جستوجو در متن
-
مولد
لغتنامه دهخدا
مولد. [ م َ ل ِ ] (ع اِ) زمان ولادت . (آنندراج ) (غیاث ). هنگام زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هنگام تولد. زایچه . گاه زادن . هنگام زادن . زمان زادن . سال ولادت . تاریخ ولادت . (یادداشت مؤلف ). || جای زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای...
-
نشیمن
لغتنامه دهخدا
نشیمن . [ ن ِ م َ ] (اِ) جای . مقام . (صحاح الفرس ) (آنندراج ). جایگاه . قرارگاه . (ناظم الاطباء). جای نشستن . جای اقامت : مر او را به هر بوم دشمن نماندبدی را به گیتی نشیمن نماند. فردوسی .صدری که دایم از پی تفویض کسب ملک خاک درش ملوک جهان را نشیمن اس...