کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنفساء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنفساء
لغتنامه دهخدا
خنفساء. [ خ ُ ف ُ ] (ع اِ) جانوری گندبوی که خبزدوک گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). بهندی آن را گیرونده می نامند. (از آنندراج ). خُنفَس . خِنفِس . خُنفَسه . خُنفُسَه . خبزدو.(صحاح الفرس ). خبزدوکه . (بحر الجو...
-
جستوجو در متن
-
ام سالم
لغتنامه دهخدا
ام سالم .[ اُم ْ م ِ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) خنفساء. (المرصع). رجوع به خنفساء شود. || خرد. (مهذب الاسماء).
-
خنفس
لغتنامه دهخدا
خنفس .[ خ ُ ف َ ] (ع اِ) خنفساء. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خِنفِس . رجوع به خنفساء شود.
-
ام مخرج
لغتنامه دهخدا
ام مخرج . [اُم ْ م ِ م َ ؟ ] (ع اِ مرکب ) خنفساء. (از المرصع).
-
خبزدوکه
لغتنامه دهخدا
خبزدوکه . [ خ َ ب َ ک َ / ک ِ ] (اِ) خنفساء. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فاسیاء
لغتنامه دهخدا
فاسیاء. (ع اِ) خنفساء. (اقرب الموارد). خبزدوک . (منتهی الارب ). به عربی خنفساء است ، و گفته اند نوعی از آن است . (فهرست مخزن الادویه ). فاسیه . خرچسنه . خبزدوک . خبزدو. سرگین گردانک . جعل . رجوع به خبزدوک شود.
-
ابن فاسیاء
لغتنامه دهخدا
ابن فاسیاء. [ اِ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) خُنْفساء. تسینه گوگال . سوسک سیاه . قرنبی . خبزدوک . (منتهی الارب ).
-
ابوالمتلطخ
لغتنامه دهخدا
ابوالمتلطخ . [ اَ بُل ْ م ُ ت َ ل َطْ طِ ] (ع اِ مرکب ) جُعَل . خُنْفساء. سرگین غلطان . (المرصّع).
-
جلانک
لغتنامه دهخدا
جلانک . [ ج َ ن َ] (اِ) نوعی ازبازی که کوزه گردانک نیز گویند. || گوی گردانک که خنفساء باشد. (ناظم الاطباء).
-
قعثبان
لغتنامه دهخدا
قعثبان . [ ق َ ث َ ] (ع اِ) جانورکی است مانند خنفساء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
بعضوضة
لغتنامه دهخدا
بعضوضة. [ ب ُ ض َ ] (ع اِ) جانوری است مانند خنفساء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
خنفسة
لغتنامه دهخدا
خنفسة. [ خ ُ ف َ / ف ُ س َ ] (ع اِ) خبزدوک . خنفساء. خُنفَس . خِنفِس .
-
خوزدوک
لغتنامه دهخدا
خوزدوک . [ خ َ وَزْ ] (اِ) جانوری سیاه شبیه به جعل و خنفساء. خبزدوک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
گوگال
لغتنامه دهخدا
گوگال . (اِ) به معنی گوگار است که سرگین گردانک باشد و عربان خنفساء گویندش . (برهان ). کرمی است سرگین را گلوله گرداند. (رشیدی ). نام جانوری است که سرگین را گلوله کرده بگرداند و آن را خبزدوک نیز گویند. (جهانگیری ). به معنی جعل است که آن را خنفساء نیز گ...